🖇PART 5🖇

5.8K 839 65
                                    

TAE'S POV:

وقتی کارام تموم شد رفتم کمک خدمتکارا تا تو غذا درست کردن کمکشون کنم
آشپزی بلد نبودم ولی یه سری کارا مثل آوردن مواد اولیه رو که میتونستم انجام بدم

جونگ کوک از سر کار اومد

طبق عادتم میخواستم برم بغلش کنم و گونشو ببوسم ولی وسط راه یادم افتاد که من چنین حقی ندارم

هوفففف... خیلی احمقی تهیونگ... واقعا که هیچکس احمق تر از تو تو این دنیای لعنت شده وجود نداره
پیش خودت چه فکری کردی که میخواستی بری ببوسیش؟

"تهیونگ؟ عزیزم؟"

با صدای خانم چوی که صدام میکرد به طرفش برگشتم:
"بله؟"

"میشه غذای اصلی رو بچشی؟"

بهش لبخند زدم:
" اوه البته!"

اونم در جوابم بهم لبخند مهربونی زد
غذای مورد علاقم اسپاگتی بود واسه همین خانم چوی بهم گفت امروز که انقدر بهم سخت گذشته یکی از بهترین اسپاگتی هاشو برام درست میکنه
گرچه با اسپاگتی خوردن زندگی من درست نمیشه!

ذره ای ازش چشیدم:
"هومممممممم... خیلی خوشمزستتتتت!"

"آیگو  تهیونگ هر وقت من اسپاگتی درست میکنم همین حرفو بهم میزنی و انگار چشمات پر از ستاره میشه.... خوشحالم که خوشت اومد عزیزم!"

بعد رو به خدمتکارای دیگه گفت که میز رو برای جونگ کوک بچینن

هر وقت اسمش میومد گرگم زوزه ای از رو ناراحتی و درد میکشید  ولی بهش گرگم توجه نمیکردم... باید بفهمه که جونگ کوک دیگه جفتش نیست!

خدمه مشغول جنب و جوش بودن و میز رو برای جونگ کوک آماده میکردن
وقتی میخواست غذاش رو شروع کنه به خدمتکارا نگاه کرد
چیزی لازم داشت؟

چشمش افتاد به من که تو دور ترین نقطه ی آشپزخونه نگاهش میکردم
دستشو به حالت بیا برام تکون داد
همه با تعجب نگاه میکردن و منم دست کمی از اونا نداشتم
رفتم نزدیکش:
"مگه تو از خدمتکارای خونه نیستی؟"

بهش نگاه نمیکردم... سرمو انداخته بودم پایین
یکی از بدی هام این بود که نمیتونستم جلوی خنده یا گریه هامو بگیرم و خیلی راحت خندم می‌گرفت یا اشکم در میومد
الانم نمیخواستم تو چشماش نگاه کنم چون میدونستم قراره اشکام سرازیر بشن و بیشتر غرورمو له کنن

"هستم"

با صدای آرومی جواب دادم که صداشو بلند تر کرد:
"مگه خدمتکارای این خونه وظیفه ندارن موقع شام نزدیک من وایسن تا من هر چیزی خواستم بلافاصله در اختیارم بزارن؟"

پلکامو محکم رو هم فشار دادم:
"چرا"

"پس تو برای چی بینشون نبودی؟"

ایندفعه مجبور شدم تو چشماش نگاه کنم:
"خسته بودم"

پوزخندی زد:
"خسته بودی؟ ببینم مگه بقیه خسته نیستن؟ یعنی تو از خانم چوی که سنش اینجا از همه بالاتره هم ضعیف تری؟"

《Indemnity》Where stories live. Discover now