🖇PART 24🖇

5.9K 785 244
                                    

•|متن چک نشده|•

WRITTER'S POV:

بعد از خداحافظی با یونگی سوار تاکسی شد و آدرس رستوران رو ب راننده داد تا اونجا پیاده بشه و فقط یک ربع توی راه بود

از ی طرف ظاهر و وضعیت جونگ کوک و از طرف دیگه حرف های یونگی داشتن تو مغزش رژه میرفتن

وقتی یونگی ازش پرسیده بود ک دو روز دیگه برای بدرقه ی جونگ کوک میره یا نه بهش جواب منفی داده بود

اما خودشم میدونست از الان میدونست ک مطمئنا میره

مگه میشد نره؟

استرس عجیبی توی دلش افتاده بود

تقریبا ب نقطه ای از زندگی رسیده بود ک دیگه مغزش یاری نمی‌کرد باید چ کاری انجام بده

توی هفته ی آخر ماه چهارمش بود و باید برای سونوگرافی پیش یک متخصص امگا های باردار می‌رفت تا از اوضاع توله هاش با خبر بشه

(ی توضیحی بدم اینجا، ببخشید بد موقع مزاحم شدم:
توی فیک های امگاورس پدر و مادر بچه ها رو ب اسم توله می‌شناسن چون آدم ک نیستن، توله گرگن. واسه همین اگر جای دیگه ای از فیک دیدید نوشتم توله فکر نکنید نشانه ی توهین ب بچه هاست. با تشکر بوس ب لپاتون بای)

خیلی خنده دار بود اما از اولین باری ک کوک رو دیده بود میدونست باهاش ازدواج میکنه

اما هیچوقت فکرش رو نمی‌کرد ک اون فقط برای پولش نزدیکش شده باشه

همیشه با خودش فکر می‌کرد جشن عروسیش توی ی کلیسای مجلل و پر از مهمون برگزار میشه، بعد از اینکه کشیش اونا رو ب طور رسمی جلوی جمع همسر اعلام کرد کوک اونو خیلی رمانتیک میبوسه و تک ب تک مادر و پدرشو بقل میکنه و با هر سه تاشون میرقصه، بعد با جونگ کوک برای ماه عسل میرن پاریس و با هم ی شب رویایی رو میگذرونن، بعد چند سال بچه دار میشن و توی دوران بارداریش کوک مثل جونش ازش مراقبت میکنه و نمیزاره دست ب چیزی بزنه

اما این ها خیال های پوچی بودن ک هیچوقت تبدیل ب واقعیت نشدن

زمان ازدواجش فقط یونگی و جیمین و خانم چوی حضور داشتن، پدر و مادرشو بقل نکرد، جونگ کوک نبوسیدش و باهاش نرقصید، ب ماه عسل نرفتن، اولین بارش زمانی بود ک تقریبا یک ماه با هم توی عمارت زندکی میکردن و کوک توی رات رفته بود و با وحشی‌گری تمام بکارتشو ازش گرفت، تا چند روز بعد هم ازش خبری نشد

بعد از اون فقط زمان رات جونگ کوک و هیت خوشد با هم رابطه داشتن... ن کمتر ن بیشتر!

بعدش دوری ها و تا شب مست کردن های کوک و پیدا کردنش با ظاهری داغون و بیرون کشیدنش از اتاق وی آی پی از زیر دست هرزه ها، کار هر روزش شده بود

حداقل ب همین ک میتونه روزی یک ساعت هم اونو ببینه راضی بود

مدام رژیم می‌گرفت و ب باشگاه می‌رفت تا هیکل مناسبی پیدا کنه

《Indemnity》Where stories live. Discover now