🖇PART 13🖇

5.6K 785 136
                                    

WRITTER'S POV:

همزمان با وارد شدنش ب عمارت صدای تهیونگ پیچید تو گوشش:

+ مگه بهت نمیگم دستمو ول کن؟ استخونای مچم خرد شد ولم کنننن

با شنیدن جمله ی آخرش فورا سمت اونا رفت و چهره ی جدیشو حفظ کرد

نگهبان با دیدن اون دست تهیونگو ول کرد و تعظیم کرد

ب دستای تیهونگ ک کبود شده بودن و داشت ماساژشون میداد نگاهی انداخت

رو بهش با بی حسی تمام لب زد:

- برگرد سر کارت

خواست ب سمت طبقه ی بالا بره ک با صدای تهیونگ سر جاش برگشت:

+ جی...جیمین هیونگ کجاست؟

بهش نگاه بی میلی انداخت:

- رفت

+ رفت؟ کجا رفت؟ پس من چی؟ قرار شد منو با خودش ببره. خودش بهم گفت....

با عصبانیت بهش توپید:

- دهنتو ببند تهیونگ... انقد رو اعصاب من راه نرو... برو ب کارت برس. کجا ببرتت؟ خیلی علاقه داری زیرش ب فاک بری؟

نگاه غمگین پسر امگا مجبورش کرد روشو برگردونه و ب پله ها خیره بشه

با حرف نزدن پسر عصبانیتش شعله ور شد و رو بهش گفت:

- برو ب کارت برس

امگا بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه ب سمت اتاق خدمتکارا راهی شد تا لباساشو با لباسای قبلیش تعویض کنه

وقتی از رفتن پسرک امگا مطمئن شد سمت نگهبان آلفا ک استخدامی جدید هم بود رفت و رو بهش با خونسردی تمام لب زد:

- کی بهت اجازه داده بود دستشو فشار بدی؟

نگهبان از شوک این حرف سرشو بلند کرد و خیره ب چشماش گفت:

= بله؟

چشم های نگهبان شوک زده رو با چشمای تیزش شکار کرد و با عصبانیت داد نه چندان آرومی زد:

- بهت گفتم کدوم حرومزاده ای بهت اجازه داد دستشو فشار بدی و باعث بشی کبود بشه؟

خودشم نمیدونستم چه مرگش شده و از رفتار های ضد و نقیض خودش بیشتر حرصش می‌گرفت

نگهبان با ترس و تته پته گفت:

= قر... قربان... م... من نمیدونستم

اعصابش ب قدری خرد بود ک اگر تا یک دقیقه ی دیگه اون نگهبان احمق جلوش ور ور میکرد بی برو برگشت عقیمش میکرد پس دستشو برای نگهبان ب معنی برو تکون داد

نگهبان با تعظیمی فورا از جلوی چشماش دور شد

سمت پله ها راه افتاد و خواست ب اتاقش بره و پوزخند کسی رو ک داشت از داخل اتاقش ب بیرون سرک میکشید و با نزدیک شدنش سمت پله ها آروم و بی سرو و صدا در رو بست و رفت روی تخت دراز کشید و خودشو ب خواب زد رو ندید

《Indemnity》Where stories live. Discover now