🖇PART 14🖇

5.6K 787 167
                                    

WRITTER'S POV:

سه روز از اون ماجرا میگذره و تهیونگ تونست خودشو راضی کنه ک اگر بچرو سقط کنه بهتره

چون حتی اگر بچه سالم هم ب دنیا میومد ک با این وضع کار کردنش و خم و راست شدنش چیز امکان پذیری نبود، نمیتونست خرجشو بکشه و تنهایی ی بچرو بزرگ کنه

پس باید زودتر دست و ب کار میشد و ب بیمارستان میرفت اما اول باید برای بیرون رفتنش از عمارت جونگ کوکو میدید و اجازه می‌گرفت ک بره بیرون

توی اتاق کارش نشسته بود و یک سری مدارک رو بررسی میکرد ک صدای در ب خودش آوردش:

- بله؟

بدون اینکه نگاهشو از مدارک بگیره از شخصی ک جلوش وایساده بود پرسید:

- چی شده؟

حدس اینکه کی الان جلوش وایساده سخت نبود چون ب خوبی میتونست از رایحه ی کیک بلوبری با خامه، تشخیص بده تهیونگه

ب پسری ک دستپاچه بود و با استرس انگشتاشو فشار میداد نگاهی انداخت... مثل اینکه چیزی میخواست

خواست حرفی بزنه ک پسرک امگا زودتر ب حرف اومد:

+م... میشه برای چند ساعت بهم مرخصی بدی؟

متفکر لب زد:

- برای چی؟

+ میخوام... برم بیرون از عمارت

- و دلیلش؟

+ مسئله ی ... شخصیه

از اینکه دلیل نمی‌آورد عصبانی شد:

- نه

پسر ک تا الان نگاهش نمی‌کرد سرشو آورد بالا و باهاش چشم تو چشم شد

+ ازت خواهش میکنم ... خیلی چیز مهمیه من حتما...

پرید وسط حرفش:

- گفتم که... نه... تو هیچ حقی نداری از این عمارت بری بیرون

پسر با عصبانیت بهش گفت:

+ جونگ کوک من زندانی تو نیستم

با سرگرمی بهش نگاه کرد:

- تا موقعی ک تو این عمارتی زندانی منی... هر کاری ک من بگم انجام میدی

+ خودتم میدونی قول و قرارای ما چند روز پیش تموم شده بود و الان من هیچ وظیفه ای در قبال تو ندارم

سرشو کج کرد و با لبخند گفت:

- جدا؟

امگا با حرص جواب داد:

- بله جدا. الان هم برام مهم نیست که تو ب من اجازه میدی یا نه. ی موضوع مهم برام پیش اومده و من باید از اینجا برم بیرون

ب جونگ کوک پشت کرد و خواست در اتاق رو باز کنه ک دست جونگ کوک روی در اومد و مانع باز شدنش شد

《Indemnity》Where stories live. Discover now