"متن چک نشده"
°ببینم ته؟ منظورت تهیونگه؟
سرشو ب نشونه ی تایید بالا و پایین تکون داد
°میخوای بیاد اینجا؟
بازم کار قبلیشو تکرار کرد
یونگی با شک نگاهش کرد و گفت:
°مطمئنی؟ جونگ کوک. من نمیدونم اون کجائه. از اون موقع ک اینجوری شدی چندین بار بهش زنگ زدم اما جواب نمیده.
وقتی چهره ی غمگین جونگ کوکو دید فورا ادامه داد:
°ولی تا قبل از رفتنت پیداش میکنم. نگران نباش. با دکترت صحبت کردم مثل اینکه ی دوستی توی نیویورک داره ک متخصص درمان سکته مغزیه. این عالی نیست؟
با بی میلی سرشو تکون داد
یونگی فهمید ک دیگه نمیخواد حرف بزنه پس خیلی پاپیچش نشده و از اتاق اومد بیرون
○○○
رو ب شخص پشت تلفن گفت:
=سلام مامان
زن با نفس نفس گفت:
~سلام پسرم حالت خوبه؟
=ممنونم. خودت خوبی؟ کجایی؟
~منم خوبم. اومدم خرید دارم برای تهیونگ وسیله میخرم
با جدیت لب زد:
=مامان! لطفا مواظب خودت باش. هر جا میری با کایل برو. الان همراهته؟
~آره عزیزم. نزدیکمه
=خوبه. چیزایی ک بهت گفتمو فراموش نکن. ب تهیونگ چیزی نگی؟
~آیگووووو دیگه گوشم از این حرفات پر شده. چشم هیچی نمیگم خوبه؟
با شرمندگی جواب داد:
=ممنون. دیگه مزاحمت نمیشم برو ب کارات برس
~خدافظ پسرم
○○○
دیگه آخرای ساعت کاریش بود و مشتری ها کم کم داشتن میرفتن خونه
فقط یکی دو تا میز دیگه روشون آدم نشسته بود
با خداحافظی کردن با آخرین مشتری ها تصمیم گرفت کاپشنشو بپوشه و میزشو مرتب کنه تا برگرده خونه
خداروشکر توی این یک هفته همه چیز خیلی خوب پیش میرفت و تا حالا مشکلی پیش نیومده بود
YOU ARE READING
《Indemnity》
Randomتهیونگ و جونگ کوک با هم ازدواج کردن ولی جونگ کوک هیچ علاقه ای به زندگی با تهیونگ نداره... از این رو دختر دایی کوک که عشق اولش هم محسوب میشه با اینکه میدونه اون ازدواج کرده داره از آمریکا برمیگرده تا با هم نامزد کنن... . . + فقط میتونم از قلبم خواهش...