مقابل آینه قدی ایستاد و با بالا گرفتن سرش به زخم زیر گردنش نگاه کرد. انگشتای بلندشو روی اون زخم نه چندان عمیق گذاشت. زخمی که اون امگای مو سفید با شجاعت روی تنش کاشته بود.
+به دکتر اوه خبر بدم؟
با صدای یئون نگاهش رو از آینه گرفت.
_این قطعا یک زخم کشنده نیست که نیاز به دکتر داشته باشه.+ولی من که بهتون گفتم اون متخصص زهره. اگه اون تیکه شیشه آلوده باشه چی؟
_اگه اینطوری باشه خودش هم میمیره.
این رو گفت و با یادآوری اینکه دست اون امگای مو سفید هم با شیشه بریده شده بود نیشخند زد.+اما فکر کنم بهتره با دکتر اوه...
آلفای زمستونی این بار فریاد زد:
_احتمال اینکه سهون با یه سرنگ پر شده از هوا منو بکشه خیلی بیشتر از این زخم کوچیکه.یئون سرش رو پایین انداخت. چطور فراموش کرده بود که اربابش خیلی روی سهون حساسه؟ قطعا چان اگه میتونست تا الان اون دکتر رو کشته بود.
+همونطور که ازم خواستین باز هم تبدیل به سایهاتون میشم و خودم رو نشون نمیدم تا اون امگا به چیزی شک نکنه.
ارباب پارک به دیوار کنار پنجره اتاقش تکیه داد و بعد از روشن کردن سیگار بین لباش، کوتاه جواب داد:
_همینکارو بکن.♧♤♧♤♧♤♧♤♧♤
+آخ
زیر لب ناله کرد و پلکهاش رو به سختی از هم فاصله داد. یاد گرفته بود که توی هر شرایطی خیلی سریع ذهنش رو جمع و جور کنه. پس بعد از بهوش اومدن خیلی طول نکشید تا به یاد بیاره چه اتفاقاتی افتاده.
زخمهای روی بدنش درد داشتن ولی حالا سرش خیلی بیشتر درد گرفته بود. اون آلفای کوفتی چه بلایی سرش آورده بود؟ خواست کمی خودش رو از روی تخت بالا بکشه ولی با احساس اینکه نمیتونه دستهاش رو تکون بده، نگاهش به سمت دستهاش چرخید که بالای سرش به تخت بسته شده بود.
بدون مهار کردن صداش با عصبانیت گفت:
+ آلفای حرومزاده!اونها هر کی که بودن چطور میتونستن با یک امگای بیمار همچین رفتاری داشته باشن؟ دوست داشت اون آلفای آشغال رو با دستهای خودش بکشه. شاید بهتر بود یک زهر توی غذاش میریخت تا بعد از یک مدت کوتاه خون از تمام سوراخهای بدنش بیرون میزد و بک با لبخند به اون صحنه بینظیر خیره میشد.
با وجود درد و دستهای بسته شدهاش کمی چرخید و با دیدن یک پسر مو قرمز که کنارش روی صندلی به خواب رفته بود کمی چشمهاش رو درشت کرد. این دیگه کیه؟ قطعا بکهیون هنوز هم نمیتونست فرومونها رو احساس کنه ولی برای تشخیص دادن همچین آلفایی به بینیاش نیازی نداشت...اون یک آلفای تابستونی بود و تمام آلفاها و امگاهای این فصل موهای قرمز بینظیر و زیبایی داشتن که طبق چیزهایی که شنیده بود از رایحه سیب سرخ برخوردار بودن.
![](https://img.wattpad.com/cover/311325818-288-k26277.jpg)
CZYTASZ
꧁𝑴𝒂𝒓𝒊𝒆 𝑨𝒏𝒕𝒐𝒊𝒏𝒆𝒕𝒕𝒆꧂
Romans[پایان یافته] این دنیا برای امگاهای مارک نشده زیادی خطرناکه! من بیون بکهیونم، امگای 23 ساله که طی یه سانحه حس بویاییشو کاملا از دست داده و بخاطر همین مشکل نمیتونه فرومونا رو احساس کنه...شاید شما فکر کنین که این یه نقص محسوب میشه اما برای من اینطور...