بعد از مدت زیادی آلفا و امگا برگشتن پس امیدوارم مثل پارت قبل ناامیدم نکنید💔 در نهایت ممنونم از اون خوشگلایی که همیشه حمایت میکنن و این بازگشت رو مدیون اوناییم🌺
♧♤♧♤♧♤♧♤
♤فلشبک♤
هی اون خودشه؟"
"من خودم دیدم که اون از دست چپش برای نوشتن استفاده میکرد"
"مامان من میگه آدمای چپ دست از نوادگان شیطان هستن و تهش باعث عذاب دیگران میشن"
"آرومتر حرف بزنین! اگه صداتونو بشنوه چی؟ نکنه فراموش کردین که اون یه آلفای زمستونیه؟ ممکنه با این حرفها عصبانیش کنین"
لبهاش رو محکم روی هم فشار داد و ناخوداگاه مدادش رو با دست راستش گرفت. فقط داشت تظاهر میکرد چون قطعا نمیتونست تکالیفش رو اینطور بنویسه. در دنیای چهار فصل اعتقادات عجیبی وجود داشت که یکی از اونها نحس شمردن افراد چپ دست بود و حالا این موضوع چانیول ۱۳ ساله رو اینطور عذاب میداد.
صدایی مثل خِرخِر ته آبمیوه توی گوشش پیچید و خیلی طول نکشید تا جهها همونطور که تلاش میکرد تا قطره آخر آبمیوهاش رو از نی بالا بکشه به سمتش اومد.
+هی یول بیا مدرسه رو بپیچونیم و بریم شهربازی.
_باید تکالیفمو بنویسم پس مزاحمم نشو.بتا به چانیول نگاه کرد که سعی داشت یه چیزی رو توی دفترش بنویسه اما دستخطش افتضاح شده بود.
+داری چیکار میکنی؟ چرا با دست راستت سعی داری بنویسی؟ هی حالا که اینطور دستخطت رو میبینم شبیه به اینه که یه مورچه رو انداختی توی جوهر و ولش کردی تا روی کاغذ راه بره.حرفهای جهها رو که با تمسخر گفته شده بود شنید ولی بیخیال نوشتن با دست راستش نشد. بلاخره که یاد میگرفت چطور بنویسه اینطور نیست؟ بتا با دیدن تلاشهای بیهوده پسر مقابلش اخمهاش رو توی هم کشید و روی صندلی مقابلش نشست.
+اتفاقی افتاده؟
_اونا به من میگن شیطان.خیلی طول نکشید تا جهها چشمهاش رو گرد کنه و با کوبیدن دستهاش روی میز توجه همه رو به سمت خودش بکشه. بدون پنهان کردن عصبانیتش فریاد زد:
+هی شما کونیها کدومتون به داداش من گفته شیطان؟!چشمهای چانیول اونقدر گشاد شدن که هر لحظه ممکن بود پوست نازک اطراف چشمش پاره بشه. خیلی سریع از روی صندلیش بلند شد و با گرفتن دست جهها اونو از کلاس بیرون کشید.
_معلوم هست تو چه مرگته؟
+چرا منو آوردی بیرون؟ خودم حساب همه رو میرسم.چانیول کلافه نفسش رو بیرون داد. هیچوقت نمیتونست واکنشهای این بتا رو پیشبینی کنه.
_حواست هست که تو همش ۱۲ سالته و از منم کوچیکتری؟ پس چرا سعی داری ادای بزرگترا رو برای من در بیاری؟ فکر کردی من خودم نمیتونم اون عوضیا رو بابت مزخرف گفتناشون بزنم؟
![](https://img.wattpad.com/cover/311325818-288-k26277.jpg)
YOU ARE READING
꧁𝑴𝒂𝒓𝒊𝒆 𝑨𝒏𝒕𝒐𝒊𝒏𝒆𝒕𝒕𝒆꧂
Romance[پایان یافته] این دنیا برای امگاهای مارک نشده زیادی خطرناکه! من بیون بکهیونم، امگای 23 ساله که طی یه سانحه حس بویاییشو کاملا از دست داده و بخاطر همین مشکل نمیتونه فرومونا رو احساس کنه...شاید شما فکر کنین که این یه نقص محسوب میشه اما برای من اینطور...