آسمون درست مثل حال این روزهاش بدجوری تیره بود و با وجود لکههای بزرگ ابر خاکستری آلودهتر از همیشه به نظر میرسید... باد خنک از سمت دریا موهای رها شده روی پیشونیش رو تکون میداد و یکم چشمش رو اذیت میکرد اما تمام تلاشش رو به کار گرفت تا بیتوجه به شرایط جوی افتضاح؛ با دقت مکانی که توش بودن رو بررسی کنه. یک اسکله امن تحت نظارت کامل رئیس کیم! به نظر میرسید حتی پلیسهای محلی هم شجاعت مخالفت باهاش رو نداشتن چون سهون با چشمهای خودش دیده بود که چطور در برابر این آلفای عوضی خم و راست میشن. خب حتما با قیمت خوبی خریده بودشون که اونا اینطور وفادار موندن به کای رو به کشورشون ترجیح دادن.
اسلحههای قاچاق توسط کشتیهایی که متعلق به خود کیم بودن، تو اسکلهای که تحت محافظت کامل گروه خودش بود بارگیری میشد و بعد هم طی مراسمات مخصوصی به مزایده گذاشته میشدن. البته این تنها کارشون نبود! مهمون های خارجیای هم بودن که صرفا برای خرید اسلحههای طراحی شده توسط شخص کای حاضر میشدن و برای محصولات این آلفا سر و دست میشکستن.
کیم کای یک طراح نابغه اسلحههای گرم بود. چیزایی که میساخت خیلی کم نظیر بودن و این موضوع اثبات شده بود. درحالی که دستهاش رو تو جیب بارونیاش فرو میبرد به سمت آلفای پاییزی قدم برداشت که بیتوجه به اون سیگارش رو دود میکرد و در حال حرف زدن با بادیگاردش بود. رئیس کیم تا وقتی که سهون دقیقا مقابلش نایستاد بهش نگاه نکرد و حتی بیخیال مکالمهاش هم نشد.
_بررسیتون تموم شد جناب بازرس؟
کیم با حالت مسخرهای گفت ولی اون سعی کرد اهمیتی بهش نده. با همون اخمهای کم رنگی که با جدیت سعی داشت رو صورتش نگهشون داره سر تکون داد و به ماشین اشاره کرد.
+برگردیم عمارت؟
کای به سمت ماشینش که چند متر اون طرفتر پارک شده بود قدم برداشت.
_نه باید برم جایی...توام بهتره همراهم بیای. به هر حال جاسوسمی دیگه.
سهون چشمهاش رو تو حدقه چرخوند.
-کجا میخوای بری؟ اگه تصمیمت خوش گذرونی و امگا بازی تو بارکلاباست باید بهت یادآوری کنم من برای جاسوسی این کارات نیومدم.
کای خندهای کرد و در حالی که شیشه سمت خودش رو پایین میداد گردنش رو چرخوند سمتش.
_عه؟ ولی دیشب که داشتی عشق بازی منو امگامو از پنجره تماشا میکردی؛ فکر کردم شاید واسه اینم اومده باشی.
چشمهای سهون از شوک گرد شد و به سرعت به کای که با نیشخند داشت تماشاش میکرد نگاه کرد. نمیدونست چرا اما حس کرد گوش هاش داغ شدن... مردک بیشرم!
نمیدونست چی بگه و حس میکرد الان هر چی به زبون بیاره فقط احمقانهاست. چرا اصلا همچین حرفهایی بهش زد که آخرش همچین جوابی نصیبش بشه؟ با این حال اون هم کسی نبود که بتونه بیخیال جواب دادن به این آلفای عوضی بشه.
STAI LEGGENDO
꧁𝑴𝒂𝒓𝒊𝒆 𝑨𝒏𝒕𝒐𝒊𝒏𝒆𝒕𝒕𝒆꧂
Storie d'amore[پایان یافته] این دنیا برای امگاهای مارک نشده زیادی خطرناکه! من بیون بکهیونم، امگای 23 ساله که طی یه سانحه حس بویاییشو کاملا از دست داده و بخاطر همین مشکل نمیتونه فرومونا رو احساس کنه...شاید شما فکر کنین که این یه نقص محسوب میشه اما برای من اینطور...