پارت پنجم

128 58 7
                                    

شکارگاه ققنوس

صبح زود مراسم شکار شروع شد و تهذیبگرهایی که برای تماشا اومده بودن داخل برج ها و جایگاه های مخصوص جمع شده بودن. همهمه و هیجان تمام محوطه میدان اصلی رو پر کرده بود. همه منتظر بودن تا رژه حزبهای برتر شروع بشه، دخترها همگی با سبد های پراز گل به ورودی میدان اصلی چشم دوخته بودن.

با ورود اولین گروه صدای همهمه ها بیشتر شد و باران گل از روی برج ها شروع به باریدن کرد. تهذیبگرها با لباس های طلایی و نقش گل صدتومانی که به سینه لباسهاشون گلدوزی شده بود، سوار بر اسب ها وارد شدن و مشغول اجرای رژه در میدان شدن. رهبری تهذیبگران حزب جین به عهده جین زیشوان و جین زیشون بود.

جین زیشون پسر عموی جین زیشوان، مردی مغرور و از خود راضی بود که در هر فرصتی دیگران رو به تمسخر میگرفت و اصلا براش اهمیتی نداشت که طرف مقابلش چه کسی و یا از کدوم حزب باشه.

با رسیدن به جلوی برج اصلی، که محل نشستن رهبران حزب ها بود جین زیشوان نگاهی به بالا انداخت تا جیانگ یانلی رو که کنار بانو جین نشسته بود ببینه. با دیدن زن جوان، لبخندی زد و سرش رو به نشانه احترام کمی خم کرد. بانو جین دست جیانگ یانلی رو گرفت تا اون رو متوجه پسرش کنه، زن جوان با این حرکت خجالت زده شد و گونه های بیرنگش کمی رنگ گرفت و سرش رو پایین انداخت.

بعد از رژه حزب جین، نوبت به حزب نیه رسید که مثل همیشه نیه مینگجوئه رهبری گروه رو به عهده داشت. مردی قدبلند با هیکلی درشت و عضلانی و چهره ای جذاب که با اخم غلیظی تزئین شده بود، سوار بر اسب قهوه ای رنگ وارد میدان شد و باعث شد صدای همهمه بیشتر از قبل بشه اما کسی جرات پرتاب کردن گل به طرف این مرد خشن و جذاب رو نداشت. فقط تعداد کمی از دختران تهذیبگر که دل و جرات بیشتری داشتن با پرتاب کردن چند شاخه گل به طرف مرد جوان و خشن احساسات خودشون رو به نمایش گذاشتن. در کنار اون برادر جوانش نیه هوایسانگ مثل همیشه با چهره خجالتی و بادبزنی که جلوی صورت جذابش گرفته بود حرکت میکرد و گاهی با لبخند جواب دخترایی که براش دست تکون میدادن رو میداد.

نوبت به حزب جیانگ رسید تا به رهبری جیانگ چنگ و وی ووشیان وارد میدان بشن. جیانگ چنگ مثل همیشه با جذابیت و وقار سوار بر اسب طلایی رنگش بود و با اخمی کمرنگ چره ی زیباش رو جذابتر کرده بود. وی ووشیان با لباس یکپارچه مشکی سوار بر اسب سیاه و تنومندش بود و شونه به شونه برادرش حرکت میکرد. برخلاف جیانگ چنگ، وی ووشیان با شیطنت برای دخترها دست تکون میداد و گاهی چشمک میزد. بی وقفه گل از روی برجها به طرفشون میومد و صدای تشویق ها و فریاد دخترها لحظه به لحظه بیشتر میشد. این تشویق ها حتی از رژه ی حزب جین هم بیشتر بود.

وقتی مقابل برج اصلی رسیدن هر دو برادر با لبخندی خواهر بزرگترشون نگاه کردن، جیانگ یانلی به لبه برج اومد و دو گل بزرگ و زیبا رو به طرف برادراش پرتاب کرد. هر دو پسر گلها رو گرفتن و به سینه لباسشون وصل کردن و به طرف جایگاه حزبشون رفتن.

Transmogrifiction / تناسخ Where stories live. Discover now