7

1.5K 286 70
                                    

بریگان.

لیام نمیتونست چیزی که میبینه رو باور کنه.

زین ترسیده بود. اون گرگ خیلی بزرگ‌تر از گرگای دیگه بود.

گرگ همینطور که به لیام‌زل زده بود خرناسی کشید و بعد نگاهشو به زین داد. زین اصلا از نگاه گرگ خوشش نیومد. گرگ رو به زین غرش کرد و دندونای بینهایت تیزشو به زین نشون داد.

زین لرزید و با صدای لرزونی لیام رو صدا زد" لیام." اما لیام کاملا خشکش زده بود و چشماشو از روی گرگ برنمیداشت.

گرگ گوشاشو عقب برد و یکی از دستاشو از روی زمین بلند کرد.(یکی از حالت‌های آماده شدن برای حمله) همین که میخواست با جهشی به سمت اونا بپره پگاسوس با سرعت از توی آسمون پایین اومد و گوش گرگ رو گاز گرفت و باعث شد گرگ غرشی دردناک بکنه‌. گرگ با چنگ انداختن به سمت پگاسوس سعی کرد اونو از خودش دور کنه.

توی همون زمان که خفاش و گرگ باهم درکیر بودن زین بازوی لیام رو گرفت و کشید" لیام باید همین آلان بریم."

لیام همونطور سرجاش وایساده بود" امکان نداره."

زین بیشتر تلاش کرد و با تمام توانش بازوی لیام رو کشید و سعی کرد حرکتش بده ولی لیام حتی یه قدم هم از جاش تکون نخورد." لیام بیا بریم این گرگ خیلی خطرناگه. خواهش میکنم."

همینطور که دوتا حیوون با هم درگیر بودن و زینم تلاش میکرد لیام رو حرکت بده یه مرد با روپوش سیاه و بلند، از پشت همون بوته‌ای که گرک ازش بیرون اونده بود، بیرون اومد. با بیرون اومدنش همه دست از کارشون کشیدن. پگاسوس گرگ رو ول کرد و به سمت لیام و زین اومد و روی شونه‌ی لیام نسشت. زینم بازوی لیام رو ول کرد. لیام هم نگاهش رو از گرگ گرفت و به مرد نگاه کرد.

مرد کنار گرگ وایساد و کلاهشو دراورد. چشماش آبی بودن و موهاش تا زیر گوشاش میرسیدن. قد بلندی هم داشت. از لیام بلندتر بود.

نیشخندی به لیام زد و زین تونست دندون‌های نیشش رو ببینه‌.
مرد گفت" هی لیام."

لیام متعجب‌تر از قبل" لوک. تو چطور؟؟"

مردی که معلوم شد اسمش لوکه با همون نیشخندش گفت" دلت برام تنگ شده بود داداشی!"

لیام" من کشتمت. تو نباید اینجا باشی من کشتمت." آخر بلندتر گفت.

لوک" اون کسی که واقعا باید میکشتی رو نتونستی بکشی." و به گرگ که کنارش وایساده بود اشاره کرد." و خب پگاسوسِ تو برعکس بریگانِ من خیلی جون گرفته." پگاسوس دندوناشو به لوک نشون داد. لوک همونطور خونسردانه ادامه داد" خب بزار ببینیم اینجا چی داریم." و پشت لیام رو نگاه کرد و نگاهش رو زین موند." میبینم یه دوست جدید پیدا کردی. چقدم نازه." و نیشخندش پهن‌تر شد.

گرگی که اسمش بریگان بود خرناس بلندی کشید و لوک با اخم بهش نگاه کرد و دوباره نگاه متعجبش رو به زین داد" تو یه انسانی." اینبار به جای نیشخند اخمی چهرشو پوشوند. رو به لیام کرد" تو یه انسان گرفتی. فکر میکردم دیگه خون انسان‌هارو نمیخوری."

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now