23

1.2K 248 81
                                    

" تو کارت عالیه دختر. خیلی سریع یاد میگیری." مارکوس همینطور که از سالن خارج میشه به تالیا میگه.

" درواقع بخوای بیشتر دقت کنی معلم خیلی خوبی دارم." اینو میگه و لبخندی میزنه.

همینطور شونه به شونه‌ی هم به سالن اصلی میرسن و درست همون لحظه زین از پله‌‌ها پایین میاد.

مارکوس یهو میپره جلوی تالیا و میگه" زین برو عقب." زین میترسه و دوتا پله رو برمیگرده عقب.

تالیا دست مارکوسو از جلوش کنار میزنه و میگه" وایسا مارکوس، احساس میکنم دیگه خیلی بوی خونش تحریکم نمیکنه. اصلا نمیخوام بهش حمله کنم."

" مطمئنی؟"

" راستش نه کاملا."

مارکوس برمیگرده سمت زین و میگه" بیا جلو."

" مطمئنی؟"

" بیا حواسم بهت هست."

زین شونه‌ای بالا میندازه و پله‌هارو کامل پایین میاد.

مارکوس دستشو تکون میده و به زین چشم غره میره.

" بیا جلوتر."

زین چشماشو توی حدقه میچرخونه و روبروی مارکوس وایمیسته.

مارکوس به تالیا میگه" هنوزم نمیخوای بهش حمله کنی."

" نه اصلا."

مارکوس از بین اون دوتا میره کنار و حالا زین و تالیا درست روبروی همن. زین فوری میره سمت مارکوس. هنوزم به خاطر برخورد اولی که باهاش داشت ازش میترسه.

" زین من نمیخوام بهت حمله کنم. آلان کاملا میتونم جلوی خودمو بگیرم. میدونم برخورد اولمون افتضاح بود ولی آلان واقعا بهت صدمه نمیزنم."

زین به مارکوس نگاه میکنه و به تالیا نزدیک میشه. مارکوس آماده بود که اگر تالیا کوچکترین حرکتی کرد بپره روش ولی خب اون فقط با یه لبخند به زین نگاه میکنه.

" آره مثله اینکه واقعا کاریم نداری."

" جالبه خیلی زود بر خشم خوناشامیت غلبه کردی آفرین." یکم فک میکنه و بلندتر میگه" شاید بشه همین جا بمونی. اینجوری دیگه منم مجبور نیستم هر شب بیام دلنبالت و باز برت گردونم. نظرت چیه؟"

" خب بقیه‌ مشکلی با این موضوع ندارن؟"

" چه موضوعی؟" نایل همراه با شان کنارش میپرسه.

" اینکه تالیا اینجا بمونه. دیگه به زین صدمه‌ای نمیزنه. میبینین که آلان دقیقا کنار همم وایسادن."

" نه ماها مشکلی نداریم. فک نکنم لیامم مشکلی داشته باشه."

" عالیه."

خب مثله اینکه یه نفر دیگه به اعضای عمارتمون اضافه شد. بنظرتون چقد قراره بمونه و بنظرتون این دختر جدید با خودش مشکلاتی میاره؟

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now