13

1.5K 271 184
                                    

شان" تو یه رگ خوناشامی توی بدنت داری."

زین نمیتونست چیزی که میشنوه رو هضم کنه. یعنی چی که یه رگ خوناشامی داشت.

به سختی دهنشو باز کرد تا بگه" چ.....چی؟؟ یع....نی م.....من یه خو....نا.....ناشامم؟؟"

لیام" نه کاملا. فقط همون توانایی جیمز رو به ارث بردی. ولی این از نشونه‌های خوناشام بودنه پس آره تو تقریبا یه نیمه خوناشامی."

زین" این خو.....خوبه؟؟"

مارکوس" معلومه که خوبه. این به خیلی از سوالا جواب میده. اینکه چرا تو میتونی گرگینه‌هارو
شکست بدی. اینکه چجوری انقد متفاوتی و خیلی چیزای دیگه."

زین" خب. من باید فکر کنم. این خیلی عجیبه برام. اصلا نمیشه هضمش کنم."

هری" یعنی آلان ناراحتی که نیمه خوناشامی؟؟"

زین" ن...نه. فقط خیلی یهویی همچین چیزی رو فهمیدم. این خیلی برام عجیبه."

نایل" من میدونم چی کمکت میکنه هضمش کنی." اینو میگه و با سرعت زیادش میره و بطری مشروب میاره" بیاین به افتخاد اینکه زینم تقریبا از مایه جشن بگیریم. کی پایس؟؟"

همه به جز زین پایه بودنشون رو اعلام میکنن.

زین میگه" فکر میکردم شماها نمیتونین از اینجور چیزا بخورین."

شان" چرا میتونیم بخوریم. غذایم میتونیم بخوریم ولی سیر نمیشیم. بیخود شکممون رو پر میکنیم. نیاز غذایی ما فقط خونه."

لویی" تویم بیا دیگه زین. میخوایم خوش بگذرونیم."

نایل" میخوایم از آلان که ساعت هفته تا چهار صبح خوش بگذرونیم."

زین شونه‌ای بالا میندازه و به بقیه میپیونده.

اونا ساعت‌ها مشروب خوردن و حسابی مست کردن. البته به جز لیام. اون خیلی نخورد چون همیشه یکیشون باید هوشیار باشه تا بقیه کار احمقانه‌ای انجام ندن. فقط یه خورده برای شارژ شدن خورد.

همشون حسابی خندیدن. رقصیدن. به جکای هری گوش کردن و دیوونه بازی دراوردن.

پگاسوسم از اولی که شروع به این کار کردن از عمارت رفت بیرون تا یکمی موش برای خودش شکار کنه.

همشون به جز لویی روی مبلا ولو شده بودن. لویی هنوزم اون وسط در حال رقصیدن بود.

لویی" زودباشین دیگه تنبلا. بیاین برقصیم. پاشو ببینم زین تو خیلی کم رقصیدی."

زین میخنده و میگه" من بیشتر از همتون رقصیدم."

لویی" حالا بهت دستور میدم بازم برقصی."

زین دوباره میخنده. سرشو میندازه پایین و همونجوری بلند میشه. میره و جلوی لویی وایمیسته.

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now