24

1.2K 251 64
                                    

لیام، زین، مارکوس و تالیا توی سالن اصلی نشسته بودن. هیچ کی حرف نمیزد و سکوت ترسناکی حاکم‌ بود.

مارکوس دستشو از زیر چونش برمیداره و به بقیه نگاه میکنه. خوب میدونست باید درمورد موضوع جدیدی که اتفاق افتاده صحبت کنن پس میگه" بچه‌ها باید صحبت کنیم، درمورد خوابا."

لیام زیر چشمی به مارکوس نگاه میکنه و میگه" این کاملا چیز جدید و عجیب و غریبیه."

زین میگه" فک کنم‌ بهتره خواب نایلم بشنویم که بتونیم بهتر تحلیل کنیم."

" فکر خوبیه فقط اینکه نایل از دیشب هنوز از اتاقش بیرون نیومده. حتی به شانم اجازه نیمده از اتاق بیاد بیرون. حالش خیلی بده."

" اگر میخوایم مشکل رو حل کنیم‌ باید یجوری مجابش کنیم بیاد بیرون وگرنه به مشکل برمیخوریم."

لیام میگه" خب چطوره مارکوس که از بقیه بهش نزدیک تره بره و ازش بخواد بیاد بیرون."

همه به مارکوس نگاه میکنن و اون سری تکون میده و به سمت اتاق مشترک شان و نایل میره.

پشت در نفس عمیقی میکشه و در میزنه. با گرفتن اجازه از سمت شان وارد اتاق میشه.

نایل سرشو روی پای شان گذاشته و شانم موهاشو نوازش میکنه. نایل یکم سرشو بلند میکنه و دوباره برمیگرده به حالت قبلیش.

" چیزی شده مارکوس؟"

" چیزه من..." یکم به دور و اطرافش نگاه میکنه و با احتیاط به سمت تخت میره و روش میشینه.

به نایل نگاه میکنه و دوباره شروع میکنه" نایل باید بیای پایین و درمورد خوابت بهمون بگی. اینجوری میتونیم بفهمیم اینجا چه خبره."

نایل از جاش بلند میشه و صاف میشینه روی تخت. با کلافگی دستشو روی پیشونیش میزاره و بدون نگاه کردن به اون دوتا میگه" نمیتونم مارکوس خیلی سخته. اصلا دلم نمیخواد دوباره برام مرور شه."

شان و مارکوس نگاهی به هم میندازن. مارکوس از روی تخت بلند میشه و اونطرفش روبروی نایل میشینه. دستشو روی شونش میزاره و میگه" میتونی. میدونم که میتونی. تو خیلی قوی‌تر از اون چیزی هستی که فکر میکنی. وقتی درموردش بهمون بگی ماهایم میتونیم بفهمیم مشکل از کجاست و اینجوری هممون راحت میشیم. میفهمم که چقد برات سخته ولی میتونی. باشه نایل؟" جمله‌ی آخرش رو در حالی میگه که گردنشو کج میکنه.

نایل سرشو بالا میاره و میگه" باشه."

مارکوس و شان لبخندی میزنن و هرسه نفر باهم به طبقه‌ی پایین میرن.

نایل و شان روی یه مبل کنار هم میشینن. نایل کاملا به شان میچسبه چون دلش نمیخواد حتی یه لحظه هم ازش دور بشه. درواقع میترسه ازش دور بشه. خب این کاملا عادیه اگر شمایم خواب مرگ جفتتون رو ببینین همینجوری میشین پس بهتره به نایل حق بدیم.

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now