44

1.2K 220 235
                                    

10 سال بعد

" پس میبینمتون دیگه، درسته؟" تریشا با هیجان میگه.

" آره مامان. ماهایم کم کم راه میوفتیم ولی ممکنه یکم طول بکشه بخاطر هری و لویی. میدونی که چقد کندن." زین میگه و چشماشو توی حدقه میچرخونه.

" باشه عزیزم. میبینمت. فعلا."

" فعلا مامان." میگه و گوشی رو قطع میکنه. دستشو توی موهاش فرو میکنه و خودشو روی تخت پرت میکنه.

امروز قرار بود بعد از کلی وقت دوباره بره پیش خانوادش تا بچه‌ی دنیا رو ببینن. خیلی برای دیدن خواهرزادش هیجان داشت.

دستاشو روی صورتش میزاره و با هیجان چشماشو رو هم فشار میده. بلاخره دایی شده بود.

با صدای تق تق در سرشو بلند میکنه و لیام رو به همراه پگاسوس توی چهارچوب در میبینه.

لیام میگه" هی لاو." و به سمت کمد لباساش میره.

پگاسوس از روی شونش بلند میشه و به سمت زین میاد. روی شونش میشینه و پوزشو توی موهای پرکلاغیش فرو میبره.

زین قلقلکش میشه و میگه" پگاسوس نکن قلقلکم میشه." پگاسوسم برای لجبازی یه تاز موی زین رو میگیره و میکشتش ولی زینم خیلی فرز بود پس بدن خفاش رو میگیره و روی تخت میزارتش.

پگاسوس بالاشو باز میکنه و صدایی از خودش درمیاره. زین میخنده و پشت گوش خفاشش رو نوازش میکنه.

" خدایا چقد انتخاب لباس کار سختیه." برمیگرده سمت زین و ادامه میده" تا قبل از اومدن تو راحت یه شنل سیاه میپوشیدم و میرفتم بیرون. ولی حالا..." دستاشو به کمرش میزنه و همینطور به کمد زل میزنه.

زین میخنده و از روی تخت بلند میشه. کنار لیام وایمیسته و به لباسای مختلفی که داشت نگاه میکنه. دستشو به چونش میکشه.

بشکنی میزنه و سرشو میبره تو کمد و یه لباس برمیداره. یکی از لباسای کالکشن هوگو که آستینای بلند داشت. رنگش سیاه بود و داخل مستطیلی قرمز اسم کالکشن رو با رنگ سفید نوشته بودن. لباسو دست لیام میده و از داخل کمو یه شلوار سیاه نه چندان چسب برمیداره. بعد از اون هم یه جفت کفش اسپرت سفید رو به لباسا اضافه میکنه.

دستاشو به کمرش میزنه و به لباسا و بعد به لیام نگاه میکنه.

" خب؟"

لیام میخنده و جلو میره و کمر زینو میگیره. بوسه‌ای روی لباش میکاره و میگه" عالیه."

ازش جدا میشه و سراغ لباسا میره تا بپوشتشون.

زینم دوباره به سمت کمد برمیگرده تا برای خودش چیزی پیدا کنه.

بافت سبز رنگ به همراه جین خاکستری و بوتای قهوه‌ای انتخاب خوبی بود. زین سلیقه‌ی عالی‌ای توی انتخاب لباس داشت و دقیقا میدونست چه لباسی به چه استایلی میاد.

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now