" خب مارکوس بلاخره میخوای بگی چرا ساعت شیشه صبح مارو از خواب بیدار کردی؟" نایل در حالی که با مشتش چشمشو میماله میگه و بقیه هم سری تکون میدن.
" خوب گوش کنین ببینین چی میگم. قدرت من یه حالتی داره که پیشگویی نمیکنه و یه راه حل میده. خیلی سال پیش موقع جنگ بین گرگینهها و خوناشامها این حالت قدرتم فعال شد و به یکی از خوناشامها کمک بزرگی کرد."
لیام با تعجب میگه" واقعا؟"
" آره ولی من چیزی به شماها نگفتم. یه بار دیگه هم شبی که لویی و هری غیبشون زد قدرتم فعال شد ولی انقد خسته بودم که از خواب بیدار نشدم. و حالا هم زین و لیام رو از خواب بیدار کرده. بعد از اتفاقی که برای هری و لویی افتاد ترجیح دادم اینبارو بیدار شم.
بجز من و کسایی که قراره کاری انجام بدن کس دیگهای نمیتونه قدرتو حس کنه."زین با اخمی میگه" کاری انجام بده، منظورت چیه؟ یعنی قدرتتو فقط کسایه خاصی حس میکنن؟"
" همه میتونن حس کنن ولی فقط زمانی که قرار باشه راه حلی بهشون گفته بشه. این جنبه از قدرتم هیچ حالت پیشگوییای نداره و فقط جنبهی راه حلی داره. وقتی خیلی اجباری باشه."
" پس یعنی قراره راه حلی به ما بگه."
" دقیقا."
شان" خب راه حلش چیه؟"
" اون کتاب." به کتابی که روی پایه زینه اشاره میکنه." باید بخونیمش تا ببینیم چی میخواد بهمون بگه. کدوم صفحه رو باز کرد؟"
زین کتابو باز میکنه و دنبال صفحه ی مورد نظرش میگرده. وقتی صفحشو پیدا میکنه کتابو میچرخونه و رو به بقیه میگیره.
مارکوس از روی مبل بلند میشه و وسط سالن رو زمین میشینه.
" شماهایم بیاین این وسط بشینین. کتابو بزار این وسط و برای همه بخون."
بقیه هم از جاشون بلند میشن و کنار مارکوس به صورت دایرهای میشینن.
زین کتاب رو وسط روی زمین میزاره. همه با شگفتی به کتاب نگاه میکنن. عکسای عجیبی روش بود. همشون به جز تالیا و زین درمورد این موجودات میدونستن ولی جزعیات دقیقو نمیدونستن. فقط شایعاتو درمورد همچین موجوداتی شنیده بودن.
تالیا میپرسه" مارکوس تو این کتاب رو خوندی؟"
" خیلی سال پیش. جزعیاتش یادم رفته پس بهتره دوباره بخونیم. شروع کن زین."
زین روی کتاب خم میشه و شروع میکنه:
[حیوانات ماوراءالطبیعی، حیواناتی غیر طبیعی با قدرتهایی عجیب یا ظاهری عجیب هستند. موجوداتی قدرتمند و باهوش. بیشتر آنها ترکیبی از دو یا چند حیوان هستند.
مثلا اسب بالدار. حیوانی با بدن اسب و بالهای بزرگ.
این حیوان دارای سرعت و قدرت بالایی است. قدرت این را دارد با بالهایش بادهایی تولید کند. لگدهای خطرناکی میزند که باعث مرگ میشود.
KAMU SEDANG MEMBACA
Accomplisher (Z.M)
Horor"من میتونم کاملت کنم لیام." "نمیخوام. چون اونم همینو میخواست ولی من نتونستم ازش محافظت کنم، اگر تو روهم از دست بدم..." "من خودم کسیم ک قراره از تو محافظت کنه." [Completed]