43

1.2K 234 311
                                    

نایل نمیتونست ظربان قلبشو حس کنه. پاهاش به زمین چسبیده بودن و نگاهش روی شانش بود که کاملا بی‌دفاع شده بود.

اشتون ناخونای تیزشو بیشتر توی مچ دست شان فرو میبره و باعث میشه رگای دستش پاره بشن و خون زیادی ازشون جاری بشه. شان داد گوش خراشی میزنه و اینجوری نایل به خودش میاد.

پاهای خستشو تکون میده تا به سمت شان بره و کمکش کنه ولی هری فوری کمرشو میگیره و عقب میکشتش.

" نرو نایل نمیتونی بهش برسی."

نایل دست و پا میرنه و تلاش میکنه از حصار دستای هری آزاد بشه ولی دیگه جونی توی بدنش باقی نمونده بود.

" ولم کن..من باید نجاتش بدم..ولم کن هری..خواهش میکنم..." ولی هری به حرفش گوش نمیده و محکم‌تر میگیرتش.

شان همینطور که از سوزش دستاش صورتش جمع شده بود به نایل نگاه میکنه. همین نگاه کافیه که اشکای نایل روی گونه‌هاش بریزن.

شان 'دوست دارم' رو زمزمه میکنه و نایل داد میزنه" نههه..شان..خواهش میکنم اشتون ولش کنن..." ولی فایده‌ای نداره.

نایل حس میکنه دیگه زانوهاش توان نگه داشتنش رو ندارن، پس همونطور که هری گرفتتش خودشو روی زمین ول میکنه. هریم باهاش روی زمین میشینه ولی ولش نمیکنه.

نایل به بازوهای هری چنگ میزنه و صورتشو بهشون فشار میده و بیشتر اشک میریزه.

مثله اینکه پیشگوییه تالیا درست بوده.

لوک که هنوز بالای سر شانه گوشه‌ی لبشو بالا میده و دندونای تیزشو به شان نشون میده. نگاهی به اشتون میندازه. اشتون خرناس میکشه و لوک دوباره نگاهشو به شان میده.

سرشو پایین میبره و در چند سانتیه گردن شان نگه میداره. شان دیگه توانی برای مقاومت نداشت پس بیخیال میشه و در آخرین لحظات روی پیوندش با نایل تمرکز میکنه.

دلش میخواست بعد از مرگش خوب پیوندشونو توی خاطراتش ثبت کنه.

صدای جیغ نایل رو میشنوه و بعد گرمای نفس‌های گرگینه رو روی گردنش حس میکنه.

نایل چشماشو میبنده و روشو برمیگردونه ولی اتفاقی کاملا غیر منتظره میوفته.

صدای غرش بینهایت بلندی به گوش میرسه و باعث میشه لوک از شان فاصله بگیره و گوشاشو تیز کنه. و همون لحظه اژدها درست پشت سرش روی زمین فرود میاد و باعث لرزش زمین میشه.

دهن بزرگشو جلوی اشتون و لوک باز میکنه و چنان غرشی میکنه که اشتون و لوک فوری از روز شان کنار میرن و ازش فاصله میگیرن.

اژدها چند بار دیگه غرش میکنه و تمام گرگینه‌هارو از شان دور میکنه. بعد یکم پایین میاد و کسی از روی پشتش پایین میپره که لبخندو به لب تمام خوناشام‌های اونجا میاره.

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now