Accomplisher (Z.M)

12

لویی" این صدا صدای خوبی نیست."

لیام حس میکنه که پگاسوس داره بهشون هشدار میده. سریع از پله‌ها بالا میره و از راهرو خارج میشه. بقیه هم سریع دنبالش میرن.

وسط سالن دوتا خوناشامه مرد یک خوناشام زن رو گرفته بودن.

اون خوناشام زن عنبیه‌ی چشماش نقره‌ای بودن. موهای نارنجی داشت و خیلی عصبانی به نظر میرسید.

همین که زین از توی راهرو اومد بیرون اون خوناشامه دختر از دست اون دوتا خوناشام مرد در رفت.

همه با دستپاچگی به دور و اطراف نگاه کردن.

زین یهو سوزش زیادی رو روی بازوش حس کرد و دادی کشید. اون خوناشام درست پشت سرش بود و همین که میخواست گردن زین رو بگیره هری و شان پریدن روش.

زور خوناشام دختر خیلی زیاد بود. هری و شان هرکدوم یکی از دستاشو گرفتن و سعی کردن روی زمین نگهش دارن.

اون خوناشام بهشون لگد میزد و میخواست آزاد بشه. مارکوس جلو رفت و پاهای دخترو گرفت.

لویی دست زین رو گرفت و کشیدش پشت سر خودش.

لیام نگاهی به خوناشام دختر انداخت و با دادی که هرکسی رو توی جاش میخ‌کوب میکرد رو به دوتا خوناشام مرد گفت" احمقای بی مغز چرا اینو آوردین اینجا؟؟"

یکیشون با دستپاچگی گفت" همیشه شماها خوناشامای جوون رو آموزش میدادین و توی عمارتتون نگه...."

لیام بلندتر داد میزنه" احمقا وقتی یه انسان اینجا داریم باید بفهمین نباید یه خوناشامی که فقط خون انسانها رو میخوره بیارین. اگر آلان بلایی سر زین میومد باید چکار میکردیم."

" ببخشید لیام ما کلا از این پسره یادمون رفته بود."

هری" لیام این خیلی تکون میخوره دیگه نمیتونیم نگهش داریم."

لیام با همون عصبانیت برمیگرده و به سمت خوناشام دختر میره. گردنشو میگیره و پشتشو با قدرت فشار میده.

دختر آروم‌ میشه و دیگه تکون نمیخوره.

هری، شان و مارکوس ولش میکنن.

لیام دوباره با داد میگه" حالا بردارین ببرینش و تا زمانی که عطش خون خوردنش از بین نرفته نمیارینش اینجا. اونموقع هم فقط روزی چند ساعت میارینش چون شاید نتونه در برابر خون زین مقاومت کنه‌. شیر فهم شد؟؟"

هر دو سریع سرشون رو تکون میدن.

لیام دستاشو به کمرش میزنه و سرشو برمیگردونه. وقتی میبینه اون دوتا هنوز همونجا وایسادن دوباره داد میزنه" چرا وایسادین؟؟ ببرینش دیگه."

دوتا خوناشام مرد خوناشام دختر رو برمیدارن و با سرعت زیادی از عمارت خارج میشن.

زین" چ....چکارش کردی؟؟"