29

1.4K 258 103
                                    

شان جلوی لیام رو قبل از اینکه در رو باز کنه میگیره و میگه" قول دادی فعلا صدمه‌ی شدیدی بهش نزنی."

" باشه." با این حرف در اتاق مخصوص رو باز میکنه.

همشون وارد میشن. تایلر یه گوشه با یه پارچه روی چشماش نشسته و زانوهاشو بغل کرده. همین که صدای در رو میشموه سرشو بالا میاره و سمت در میچرخه. درسته که بیناییشو از دست داده ولی هنوز شنوایی و بویاییش خوب کار میکنن.

وقتی بهش نزدیک میشن با نیشخندی روی لباش میگه" هی ببین کی اینجاس سوگواریتون واسه اون بچه تموم شد."

لیام میخواد جوابشو بده که مارکوس دستشو بلند میکنه و سرشو به معنیه نه تکون میده.

" ما چند تا سوال ازت داریم‌ تایلر و تویم به همشون جواب میدی."

تایلر بلند میخنده و میگه" چی باعث شده فکر کنین بهتون جواب میدم."

" چون اگر ندی برای خودت بد میشه. چشماتم که دیگه نمیبینن پش کاملا بی‌دفاعی." روشو میکنه به شان و سرشو تکون میده.

شان سرشو میگیره و بالا و رنگ چشماش تغییر میکنن. دوباره نگاهشو میده به تایلر و دودهای سیاه از پشت سرش به سمت تایلر میرن و دورش میچرخن. با حس‌های خوناشامیش میتونست بفهمه یه چیزی نزدیکشه ولی نمیتونست اونارو از خودش دور کنه.

لیام میگه" لوک این نقشه‌ی حمله به زینو کشیده بود درسته؟"

تایلر با مکث کوتاهی میگه" تو واقعا فکر کردی همچین نقشه‌ای به فکر اون گرگینه‌های مغز فندقی میرسه؟ نه پسر، لویی و هریه شما این نقشه رو کشیده بودن. لوک میخواست یه جوری زین رو از بین ببره، پس لویی و هریم همچین نقشه‌ای بهش پیشنهاد دادن که مو لای درزشم نمیرفت."

لیام وقتی این حرفارو میشنوه چشماش گرد میشن و یکم عقب عقب میره. یعنی برادرای خودش نقشه‌ی قتل زین رو کشیدن؟ لویی‌ای که تمام زندگیش رو پیشش بوده؟

نایل میگه" جدی فک میکنی نقشتون خیلی بی نقص بوده؟ پس این زینی که آلان کنار من وایستاده رو چی میگی."

با این حرف تایلر پشتشو صاف میکنه. خیلی متعجب شده بود. اون خودش دید که زین دیگه نفس نمیکشه.

" او..اون مرد..مرده. دروغ میگی."

زین با عصبانیتی که سعی کرده از اول ورودشون به اون اتاق کنترلش کنه میگه" جدی؟" و به سمت تایلر میره مشتشو حواله‌ی فکش میکنه.

مارکوس میخواد به سمتش بده و متوقفش کنه که تالیا بازوشو میگیره و میگه" بزار یکم خشمشو خالی کنه."

زین چندتا مشته دیگه حواله‌ی شکم و سر تایلر میکنه و میگه" میخواستی منو بکشی عوضی. ببین باهام چکار کردی. میکشمت."

نایل فک میکنه دیگه بسشه پس به سمت زین میره و میگیرتش. بعد از گذشت به هفته از خوناشام شدن زین دیگه زورش در حدی نیست که بقیه نتونن نگهش دارن ولی بازم زورش از اونا بیشتره.

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now