30

1.4K 250 250
                                    

د. ا. د. زین

از پشت درخت بیرون میام و به سمت دختری که جیغ میکشه و فرار میکنه حمله میکنم. روش میپرم و فوری گردنشو گاز میگیرم.

" ول..ولم..ک..ن..خوا..خواه..خواهش می..میک..میکن..میکنم."

همینطور التماس میکنه و دست پا میزنه تا اینکه یهو بی‌حرکت میشه. ولش میکنم و از روش بلند میشم.

خون روی لباسم ریخته و لباس سفیدم حالا تماما قرمزه. به دور و اطرافم نگاه میکنم. نزدیک به ده تا مرد و زن دورم افتادن. همشون مردن. بدناشون سفید، رنگشون پریده و چشماشون بازه.

من همشونو کشتم.

" نه. دوباره نه." در حالی که دستامو دو طرف سرم میزارم دور خودم میچرخم و داد میزنم تا اینکه یهو چشمامو باز میکنم و بیدار میشم.

سعی میکنم نفسامو مرتب کنم. عذاب وجدانش که بود حالا خوابشم بهش اضافه شد. عالیه.

لیام کنارم در خواب فرو رفته. صورتش سمت منه و لپشو روی بالشت گذاشته و باعث شده لباش جمع بشن و از هم باز بمونن. موهاش روی پیشونیش ریختن و خیلی بانمکش کردن. وقتی خوابه هیچ فرقی با یه تدی‌بر گوگولی نداره.

یک هفته از زمانی که ازش خواستم پیشم بخوابه میگذره و تو این مدت دیگه خواب تایلر و ایوا رو ندیدم و راحت خوابیدم. البته اگر خوابی که امشب دیدم رو نادیده بگیریم.

پاهامو از لبه‌ی تخت آویزون میکنم و سرمو پایین میندازم. نباید بیدارش کنم.

چشمم به پگاسوس میوفته. توی کمد لباسم خودشو از جالباسیا آویزون کرده و به صورت وارونه خوابیده.

از بعد از اینکه خوناشام شدم وقتی نگاش میکنم دیگه سرم تیر نمیکشه. واقعا نمیدونم چرا. حتی نمیدونم چرا اینجوری میشه. هیچکی نمیدونه.

سرمو بالا میارم و متوجه میشم که با چشمای سیاهش به من خیره شده. لبخندی بهش میزنم. خودشو ول میکنه و پرواز کنان به سمت من میاد و کنارم میشینه.

دستمو روی پشتش میکشم. خز کمی روی پشتش داره و من خوشم میاد دستمو توی خزش فرو کنم.

ماه اولی که به اینجا اومده بودم نمیزاشت بهش دست بزنم ولی آلان کاملا با هم جور شدیم.

همینطور که نوازشش میکنم سرمو یکم خم میکنم و آروم میگم" من میخوام برم پایین. تویم باهام میای؟" میدونستم میفهمه ولی انتظار نداشتم بهم جوابی بده پس بلند میشم به طبقه‌ی پایین میرم.

قبل از اینکه از در خارج شم پگاسوس میاد و روی شونم میشینه. اولین باریه کا روی شونم میشینه. خدایا لیام چحوری این ناخونای تیزو روی شونش تحمل میکنه.

طبقه‌ی پایین روی مبل میشینم و پگاسوس کنار پام میشینه و به من نگاه میکنه. لخندی بهش میزنم و سرمو روی پشتی مبل میزارم و چشمامو میبندم.

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now