37

1.1K 244 85
                                    

زین و لیام به همراه پگاسوس، روی شونه‌ی لیام، به آرومی در جنگل مخوف و ترسناک قدم برمیداشتن.

سکوت مرگباری کل این جنگل رو پوشونده بود که هردوی اونارو خیلی میترسوند. تنها صدایی که به گوش میرسید، صدای قدمای خودشون و نفساشون بود.

هردو سعی میکردن با آرامش تمام قدم بردارن تا مبادا توی این سکوت چیزی صداشون رو بشنوه.

از زمانی که وارد جنگل شدن پگاسوس از روی شونه‌ی لیام تکون نخورده. انگار میترسید از لیام دور شه. میتونست ترس و وحشتی که در این جنگل نهفته بود رو حس کنه، بنابراین لیامم کامل اون ترسو به علاوه‌ی ترسی که خودش داشت رو حس میکرد.

زینم وضعیت خوبی نداشت. با هر صدای کوچیکی از جاش میپرید. این جنگل واقعا اثر بدی روش گذاشته بود. روی هر سه تاشون.

زین با صدایی آروم لیامو صدا میزنه.

لیام برمیگرده و هومی میگه.

" لی قراره تا کی تو این جنگل پرسه بزنیم؟"

لیامم همینطور با صدای آرومی میگه" تا زمانی که پیداشون کنیم."

زین دستاشو تو هوا تکون میده و صداشو کمی بالا میبره" واقعا فکر کردی با چرخیدن دور خودمون میتونیم پیداشون کنیم؟"

لیام کامل به سمت زین برمیگرده و متقابلا صداشو بالا میبره" خب میگی چکار کنیم؟ صداشون بزنیم؟"

" من نمیدونم."

" خب پس مجبوریم همینطور بریم تا یه نشونه‌ای ازشون پیدا کنیم."

زین انگشتاشو روی چشماش میزاره و نفسشو با حرص بیرون‌ میده.

لیام پشتشو بهش میکنه و دوباره راه میوفته و زینم سرشو بالا میاره تا بره دنبالش ولی با چیزی که میبینه اخم میکنه.

چشماشو ریز میکنه تا دقیق‌تر ببینه و لیامو صدا میزنه.

" لیام!"

لیام با کلافگی برمیگرده و میگه" باز چیه؟"

زین به موهای لیام اشاره میکنه.

" موهات چرا اینجوری شدن؟ همشون سیخ شدن." اینو میگه و به سمتش میره.

لیام اخمی میکنه و همینطور که دستشو داخل موهاش میبره میگه" چی؟!" ولی با برخورد دستش با موهاش یهو دستشو عقب میکشه و از سوزش کم دستش آخ آرومی میگه.

" چیشد؟"

لیام همونطور با اخم به دستش نگاه میکنه و میگه" موهام برق دارن."

" رع آلان میتونم جرقه‌های ریزی که توی موهاته ببینم." دستشو جلو میبره که موهای لیامو لمس کنه ولی وقتی نگاه لیام روی موهاش میوفته دستشو کنار میزنه و با انگشت به موهاش اشاره میکنه.

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now