25

1.4K 262 300
                                    

لوک در رو باز کرد و با بریگان و بقیه‌ی گرگینه‌ها وارد اتاق شدن. هری و لویی با شک پشت سرشون رفتن. با تعجب به دور و اطراف اتاق نگاه کردن. از بقیه‌ی اتاق بزرگ‌تر بود. درسته که خودشون دستور ساخت اینجارو داده بودن ولی کاملا نقششو فراموش کرده بودن.

هری همینطور که دور اتاق دور میزد چشمش به دوتا چهره‌ی آشنا میوفته و چشماشو ریز میکنه. وقتی میفهمه اونا کین به لویی شونه‌ای میزنه.

لوییم تعجب میکنه و اخمی غلیظ پیشونیشو میچوشونه. همه توی اون عمارت شک کرده بودن که یکی داره خیانت میکنه ولی هیچکی فکر نمیکرد ایوا و تالیا باشن.

لوک به هری و لویی نگاه میکنه و به خاطر تعجبی که توی چهرشون موج میزنه میخنده.

" انتظار این یکی رو نداشتین نه. فقط شما دوتا از خوناشاما جدا نشدین. ایوا و تایلر خیلی وقته که طرفه ماین." و با دستش به اونا که روبروی هری و لویی بودن اشاره میکنه.

تایلر میگه" بلاخره لیامو ول کردین مگ نه."

ایوایم حرف اونو کامل میکنه" بنظر من که کار درستی کردین. شما دوتا خیلی قوی‌تر از این حرفایین و باید کارای بزرگی انجام بدین."

هری به مشت لویی نگاه میکنه که بسته شده. دستشو میگیره و با شصتش روشو نوازش میکنه.

لویی میگه" شما دوتا چجوری تونستین به اونا خیانت کنین. هممون به شماها اعتماد داشتیم."

" لویی فک کنم این حرفو باید کسی بزنه که خودش به کسی که این همه سال باهاش زندگی کرده خیانت نکرده باشه، درسته؟"

لویی سرشو پایین میندازه و جوابی نمیده. حرفش کاملا درست بود. ولی اون داره کار درست رو انجام میده.

" تو کار درستی کردی لویی. مطمئنم لوک چیزایی که به ما گفته به شماهایم گفته، مگه نه؟" آخر جملشو رو به لوک میگه.

" درسته. و لویی و هری دوتا از قوی‌ترین خوناشامان که میتونن باعث پیروزیه ما بشن."

هری با اطمینان سری تکون میده.

لوک دستاشو به هم میکوبه و میگه" خب حالا این حرفارو بس کنین، بیاین یه نقشه‌ی جدید برای کشتن این پسره زین کشیدم. خوب گوش کنین ببینین چی میگم. اینکارو به عهده‌ی شما چهارتا میزارم." مکثی میکنه و به اونا نگاه میکنه.

" لویی و هری باید یه جوری همه رو از عمارت بیرون بکشن تا زین تنها بشه. بعد تایلر و ایوا میرین کارشو تموم میکنین. فهمیدین؟"

هری میگه" نمیشه همشون رو از عمارت بکشیم بیرون. یکیشون پیش زین میمونه. امکان نداره تنهاش بزارن. به خاطر این حمله‌های اخیره گرگینه‌ها."

" خب مطمئنن که این دوتا میتونن از پس یکیشون بربیان."

" ضعیف‌ترینشون مارکوسه و حتی با اونم نمیتونن دربیوفتن. برای جنگ با مارکوس بردشون پنجاه پنجاهه."

Accomplisher (Z.M)Where stories live. Discover now