28

1.4K 243 158
                                    

" داره نفس میکشه." با این حرف لیام فوری از بین نایل و مارکوس بلند میشه و بالا سر زین میره. نایل و مارکوسم کنارش وایمیستن.

زین تکونی میخوره و قفسه‌ی سینش بالا پایین میشه. نفس لیام تو سینش حبس میشه و با استرس به زین نگاه میکنه. نایل، مارکوس و تالیا با تعجب به زینی که تکون میخوره و آروم و نامنظم نفس میکشه نگاه میکنن.

زین بعد از چند ثانیه نفس کشیدن یهو چشماشو باز میکنه و باعث میشه اون چهار نفر عقب بپرن. همشون با تعجب به زینی که چشماش دیگه مثله قبل نیستن نگاه میکنن.

چشماش دیگه مثله قبل گرم مثله عسل نیستن و حالا کاملا سیاهن. تمام قسمتای چشماش سیاه شدن. با چشمای جدیدش نگاهی به چهار نفری که بالای سرشن میندازه.

قلب لیام خرد میشه چون دقیقا میدونه این یعنی چی، زین دیگه یه آدم‌ نیست.

با احتیاط دستشو روی تخت به سمتش میبره و زمزمه میکنه" زین."

زین با چشمای مثله شبش نگاهی به لیام میکنه و کاملا ناگهانی از روی تخت میپره و اونطرف اتاق نزدیک در فرود میاد.

خرناسی میکشه‌و از اتاق بیرون میره.

مارکوس یهو داد میزنه" بگیرینش میخواد بره خون بخوره." با این حرف اون سه نفر دیگه بدون اتلاف وقت با سرعت خوناشامیشون به دنبال زین میرن.

زین همین که اونارو میبینه با سرعت از پله‌ها پایین میره. برمیگرده و پشت سرشو نگاه میکنه، بنابراین شانی که قصد داره از پله‌ها بالا بره رو نمیبینه و میخوره بهش و دوتایی پخش زمین میشن.

" شان بگیرششش."

شان سرشو میماله و میگه" کیو بگیرم." با این حرفش زین دوباره بلند میشه و میدوعه.

" زینو بگیرش احمق."

شان که تازه دوزاریش افتاده بلند میشه و با سرعت به سمت زین میره. ولی دیگه خیلی دیر شده و زین دقیقا روبروی در خروجیه.

نایل به در نگاه میکنه و چشماش سفید میشن و نور شدیدی درست دم در و جلوی زین ظاهر میشه.

زین بخاطر نور شدید که چشماشو اذیت میکنه یهو عقب میره و شان موفق میشه بگیرتش. نایل نورو خاموش میکنه و به سمت زین میره.

شان محکم دستای زینو گرفته ولی زین چون یه خوناشام نوجوونه زورش خیلی زیاده و شان موفق نمیشه کامل نگهش داره.

پس لیام به سرعت جلو میره و بازوهاشو محکم‌ دور زین حلقه میکنه. زور لیام نسبت به شان بیشتره پس یکم براش راحتره که زینو نگه داره.

" زین زین آروم باش این منم زین. لیام." با گفتن کلمه‌ی لیام زین یهو آروم میشه و سعی میکنه برگرده و به صورت لیام نگاه کنه. چند ثانیه کامل صورت لیام رو نگاه میکنه و در آخر دیگه تکون نمیخوره.

Accomplisher (Z.M)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora