the forgotten kitten 1

5.9K 257 8
                                    

های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد...ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جین سرش و از توی لپ تاپش دراورد با خستگی تکونی به بدنش داد..
گوشا و دمش به خاطر کشیده شدن بدنش سیخ وایستاده بودن...
+اه.... خستگه شدددممم.....مین یونگییییی... کونتو بلند کن بیار اینجااااااا
از تو اتاقش داد زد و چند دقیقه بعد یونگی در کمال خونسردی در برابر داد های پسرخالش وارد اتاق شد
+ میدونی یونگ... مطمئنم یه روز به خاطر این خونسردیت سر و کونت و یکی میکنم
×میدونم.. امکانش زیاده.. حالا بگو چیکارم داشتی؟
+ قهوه میخوام...
× پاشو بیا بیرون.. یه هفتست خودتو تو این اتاق حبس کردی
+ خوبه خودت میدونی برای چی بود.‌‌ این پروژه لنتی خیلی وقتمو گرفت‌‌. ولی بالاخره تونستم نقششو تموم کنم..اه فک کنم بالاخره بتونم برم بخش اصلی.. خسته شدم از بس تو بخش های مختلف سرگردون بودم...
× و این سرگردونی به خاطر چی بود؟؟
+ اهه.. یونگ اذیت نکن دیگه... میخوای برای صدو چهل و سومین بار اعتراف کنم که به خاطر اون لنتی وارد اون شرکت کوفتی شدم؟اره.. اره.. من به خاطر اون رفتم اون تو.. ولی میبینی که از وقتی که وارد اونحا شدم وضعم چقدر بهتر شده!!!
× جین.. با همه اینا بازم تو خیلی از خودت کار میکشی.. سه ساله حتی یه مرخصی هم نگرفتی...
+ بعد از اینکه پروژمو قبول کردن چند روز مرخصی میگیرم و فقط میخوابم.. خوبه جناب لیل میو میو؟؟؟
× صد دفعه گفنم اونحوری صدام نکن انتر...
+ چیه؟؟ یاد ددیت میفتی؟
جین با شیطنت گفت و باعث شد یونگی قرمز بشه
× گورتو و گم کن بیرون قهوتو کوفت کن
جین خنده بلندی کرد و پشت سر یونگی از اتاق بیرو رفت
...............‌‌‌‌‌.........
Jin pov:
با استرس منتظر اعلام نتایج بودم... فقط سه ثانیه..
۳
.
.
۲
.
.
۱
* برنده این سری اقای کیم سوکجین....
تبریک میگیم بهتون‌. لطفا وسایل خودتونو جمع کنین و حداکثر تا دوساعت دیگه به بخش اصلی برین‌.. اقای پارک راهنماییتون میکنن
از شدت شوکی که بهم وارد شده بود همینجوری خشک شده بودم...ینی بعد از سه سال تونستم؟؟
واقعا؟؟ ینی خواب نمیبینم؟؟برگشتم سمت یونا و گفتم
+ یونا....نیشگونم بگیر....
*کیم سوکجین تو خواب نیستی واقعا تونستی بری قسمت اصلی... حالا هم خودتو جمع وجور کن پاشو برو... فقط دو ساعت وقت داری و تو هم یه عالمه وسیله داری...... یا پیشی... حواست با منه؟؟
+ ا..اره.. الان جمع میکنم
باذوق شروع کردم به جمع کردن وسایلم و همونجوری با یونگی هم تماس گرفتم
× چیع جین؟ زود بگو بچه ها منتظرمن
+ یونگ..یونگ من تونستم... قبول شدم.. دارم میرم بخش اصلی
× چیییی؟؟؟ شتتت....فاککککک.. مبارکه جین واقعا بهت تبریک میگم... امیدوارم اونچیزی کع میخوای و ببینی
+ ممنون یونگ‌... خیلی کمکم کردی
× جین ... باز تو احساساتی شدی داری شر میگی؟گمشو جمع کن وسایلتو.. قطع میکنم..
ینی تو اوج احساسات هم میرینه بهم.. انتر..
سریع وسایلمورجمع کردم.. خوب اینجا بخشی بود که بیشتر از بقیه بخش ها مونده بودم...
+یونا.. ممنونم ازت... بهت سر میزنم باشه؟
*خواهش میکنم پیشی.. برو ..پارک اونور منتظرته
سری برای بقیه تکون دادم و از بخش خارج شدم
هییییی... تو میتونی سوکجین... تو کیم سوکجینی.. دانشجوی برتر دانشگاه هیبرید ها..... تو یه چیزی داری که بقیه ندارن....با قدمای محکم رفتم سمت بخش اصلی و وارد شدم.. خوب اینجور نیست که قبلا اینجا نیومده باشم ولی اینبار حسش فرق میکنه...
^خوش اومدین جناب کیم...من پارک جیمین هستم.. راهنمای شما
+خوشبختم جناب پارک
^همچنین.. از اینطرف لطفا
^خب ... باید همین اول یه سری اطلاعات بهت بدم... مدل کار توی بخش اصلی با بخشای دیگه یکم متفاوته.. ما کلا یه تیم ۳ نفره داریم که تیم اصلین البته به جز رئیس الان با شما این تیم چهارنفره شده.. اعضای این تیم شامل من ، کیم تهیونگ ، جئون جونگ کوک و رئیس میشه... رئیس خیلی سخت گیرن و همیشه از اول تا اخر توی مراحل پروژه حضور دارن.. ممکنه تو نقشه ای رو بکشی ولی یه نیم میلی متر اشتباه کنی.. اونجاست که رئیس مجبورت میکنه اون نقشه رو دوباره از اول بکشی... و اینو هم در نظر داشته باش در حین پروژه خیلی هم کمک میکنه... بهت ایده میده و جاهایی که گیر کردی راهنمات میشه... اینا رو یادتون بمونه جناب کیم ...
و بعد زیر لب ادامه داد.
^ بازم کیم...خوب با ایشون میشه سومین کیم گروه... تبریک میگم پارک از الان باید رو اینم کار کنی تا بتونی به اسم صداش کنی ...
از غرزدناش خندم گرفت... خیلی کیوت بود...
+ جناب پارک .. میتونم شمارو به اسم کوچیکتون شده کنم؟
^اه ممنون جناب کیم حتما....پس منم اینطوری شما رو جین صدا میزنم... راستی یادم رفت تو پروندتو نگاه کنم شما چند سالته؟
+ ۲۹
^شت..... فکر کردم از من کوچیک تری .. نه تنها کوچیکتر نیستی بلکه هیونگم هم حساب میشی...
بلند به خاطر این اخلاق کیوتش خندیدم..
+ جیمینا خیلی کیوتی
و به خندیدنم ادامه دادم
^ یه چیز جدید بگو هیونگ... اینو میدونم...
به سختی وسایل تو دستمو نگه داشته بودم تا ولو نشن اینقد خندیده بودم دست و پام شل شده بود....
^ هیونگ.. اینا‌رو بده من .. الان میندازیشون
+مرسی جیمین....

با وارد شدن به اتاق با دو تا پسر که از قضا یکیشونم هیبرید بود روبه رو شدم که داشتم با همدیگه کشتی میگرفتن
+ همیشه همینجورین؟
^اره... عادت میکنی هیونگ
با یه لبخند شیطانی به اون دوتا نگاه کردم و تو ذهنم گفتم
دلم به حالت میسوزه جیمین من از اینا بد ترم
جیمین به سمت اون دوتا رفت به سختی از هم جداشون کرد
^ عین دو تا ادم و هیبرید عاقل پاشین برین سلام کنین.. عضو جدید داریم.
اون دوتا هم مث بچه های خطا کار اروم اومدن جلو سلام کردن
+سلام دوستان... کیم سوکجین هستم.. همکار جدیدتون هستم.. امیدوارم هوامو داشته باشین..
و بعدش یه تعظیم کوتاه کردم
#سلام.. جئون جونگ کوک هستم.. خوشبختم
"‌سلام ... کیم تهیونگم... هیونگ..احیانا من را به فراموشی سپرده ای؟
+ اه... چه کسی میتواند چنین کار شنیعی را در محضر تو انجام دهد ای والا مقام؟
بعد از این دیالوگ ها تهیونگ جلو اومدو محکم بغلم کرد
" دلم برات تنگ شده بود هیونگ... خیلی وقته ندیدمت.
+منم تهیونگا..آیگووووو... پسرکوچولومون چقدر بزرگ شده.. قدت از منم بلند تر شده
با غرور سرشو بالا گرفتو گفت
"بهت گفته بودن که اینجوری میشه
+ خیلی خوب حالا... لوس نشو.. گمشو اونور خفم کردی
" اَیششش... بی احساس.. اصن برو گمشو نمیخوامت
^میشع یکی دقیقا بگه اینجا چه خبره؟
" اهع.. یادتونه میگفتم یه برادر ناتنی دارم؟ایشون هستن.. جناب کیم سوکجین
#وات دا فاک تهیونگ؟؟ و تو تا الان بهمون معرفیش نکرده بودی؟
"تقصیر من چیه؟؟ جین هیونگ چند ساله اخیر وقت نداشت اصن.. الانم فهمیدم که داشته تو شرکت ما کار میکرده..
^کیم ... دفعه اخرت باشه ها.!!
_اینجا چه خبره ؟
^سلام رئیس..عضو جدیده.. کیم سوکجین
_اها..،سلام سوکجین شی... از آشنایی باهاتون خرسندم
+ همچنین من جناب کیم.. باعث افتخارمه که شما رو از نزدیک ملاقات میکنم....
_پارک... امروز کار خاصی ندارین ... ولی امروز تمام توضیحاتو به سوکجین شی بده... بعدش برای یه هفته مرخصی دارن.
+ مرخصی؟
"اره... رئیس همیشه به کسایی که وارد این بخش میشن هفته اول و مرخصی میده تا یکم استراحت کنن بعدش میاراتشون و لسان حیوانی چهار پا ازشون کار میکشه..
یدونه زدم توی سر تهیونگ و گفتم
+ آدم درباره رئیسش اینجوری صحبت نمیکنه ته.. کمی ادم باش
"باشه هیونگ من اینجوری صحبت نمیکنم ولی برام توضیح بده چرا گوشات اینقدر سیخ شدن؟
آیششش.. این گوشا و دم لنتی.. همیشه لوم میده
^ تهیونگ... کوک و یادت نیست اومده بود اینجا چقدر هیجان داشت؟؟ گوشاش هی بالا و پایین میشدن.. وایی چقدکیوت بود
#جیمین ... من اینجا حضور دارم!!.
جیمین به کوک نزدیک شد و تو گوشش یه چیزی گفت که باعث کوک با شدت بخنده و خود جیمین قرمز بشه...
کوک دستشو انداخت دور جیمین و سرشو بوسید... خوب اولین کاپل
+ ته، اینا باهمن؟
"یس.. ببین چه کیوتن اخه
و با چشمای قلبی نگاشون کرد
خندیدم که نگاهم به رئیس خورد
رییس؟؟؟اون فقط نامجونه.... شاید منو یادت نیاد جونی ولی مجبورت میکنم تا دوباره به یادم بیاری...
نه تنها من.. بلکه همه چیزو

ادامه دارد...
................................................
سلام ،با یه پارت اخرشبی در خدمتتون هستیم.
این پارتو ادیت نزدم.. اشتباه داشت به بزرگی ببخشین...
این یه چند شاتیه شایدم دو شاتی ...
بستگی چجوری پیش بره....
به نظرتون، چرا جونی جینو یادش نیست؟؟؟
پذیرای حدس های شما در کامنت هستیم...

با تچکر😈

ONE SHOTS OF COUPLESWhere stories live. Discover now