hours of life 1(kookv)

2.2K 195 6
                                    

های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....
ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

حرف های اخرم رو بخونین..باشه؟؟🥺

................................................................
Kook pov
خیلی وقته که  ساعت اون برج لعنتی وایساده و همه خشکشون زده....
اینجا کجاست؟؟؟؟؟
اینجا جاییه که عمر همه به پایان رسیدن.. آدما تو ۲۱ فبریه خشکشون زده و تنها آدم زنده اینجامنم... روزهاو ساعت ها میگذره و من تنها تو این دنیای بزرگ زندگی میکنم.......
۵ سال گذشته ،۲۰ سالمه و هنوز آدمه دیگه ای پیدا نکردم.....
سال هارو تو سکوت میگذرونم....
چند سالی میشه با کسی غیر خودم حرف نزدم....
البته،اگه،در و دیوار اینجا،ها رو نادیده بگیریم...
و حالا طبق معمول جلویه اون استخره بزرگ نشستمو برای خودم میخونم..
صدام کله فضای شهرو پر میکنه....

Ooh-ooh-ooh, ooh-ooh, ooh-ooh
اوه اوه اوه اوه اوه اوه اوه
Ooh-ooh-ooh, ooh-ooh, ooh-ooh
اوه اوه اوه اوه اوه اوه اوه
A broken heart is all that’s left
قلب شکسته تنها چیزی است که باقی مانده
I’m still fixing all the cracks
من هنوز تمام ترک ها را حس می کنم
Lost a couple of pieces when
چند قطعه را از دست دادم وقطی که
I carried it, carried it, carried it home
حملش کردم ، حملش کردم ، حملش کردم به خونه
I’m afraid of all I am
از تمام آن چیزی که هستم می ترسم
My mind feels like a foreign land
ذهن من مثل یک سرزمین بیگانه می ماند
Silence ringing inside my head
سکوت تو سرم میپیچه
Please, carry me, carry me, carry me home
، منو حمل کن ، حمل کن ، منو به خانه برسان
لطفاً
I’ve spent all of the love I saved
من تمام عشق زخیره شدم رو خرج کردم

We were always a losing game

ما همیشه بازنده بودیم
Small-town boy in a big arcade
پسر شهرستانی در یک بازی بزرگ
I got addicted to a losing game
من به یک بازی که برد نداره معتاد شدم
Oh-oh-oh-oh, oh-oh-oh-oh
اوه اوه اوه اوه اوه اوه اوه اوه
All I know, all I know
هرچه می دانم ، هرچه می دانم
.
.
(باور کن که یه صدایی شنیدم )
گفته بودم با خودم حرف میزنم که....
صدای پا بود .....
میترسیدم برگردمو پشتمو نگا کنم ....
یعنی میشه یکی باشه .......
برگشتم..
کسی نیست .....
مثل تمام دفعات پیش خیالاتی شدم.....
اما من....من حس کردم یکی نگام میکنه.........
خیلی وقت بود که همچین حسیو نداشتم.....
دیگه دارم دیوونه میشم.....

Tea pov

اون خوابیده..
میترسم بیدارش کنم..
چرا تاحالا متوجه نشده بودم که یه انسان زندست؟؟؟؟
این همه وقت چجوری ندیدمش؟؟؟
اگه پدر بدونه تیکه تیکم میکنه...
ولی صداش شبی فرشته ها بود..
فاااااک...
چی دارم میگم من..؟؟؟
چرا ساعت رو این کار نکرده...؟؟؟؟

ONE SHOTS OF COUPLESWhere stories live. Discover now