fucking house 1

3.6K 291 56
                                    

های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....
ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

عکس کاور جیبوتی میباشد...😂😂😂

Jimmin pov
+اره هیونگ....
#..........
+نه هیونگ....گفتم نمیخواد که.
#............
+هیونگ....بیخیال..خسته ام میخوام برم...
#............
+باشع..باشه....کاری نداری؟؟
#............
+اوهوم...بای....
دیوانه شدم از دست این هیونگ مامان نما...هوف...
اخرین جعبه رو بلند کردم و وارد خونه شدم و در و با پام بستم....
+من اومدم خونه خوشگلمممممم....
بلند داد زدم....
جعبه رو کنار اون یکی گذاشتم و رفتم تو آشپز خونه...
+هوممم....رامنا رو کجا گذاشتم؟؟؟
در کابینت کنار یخچال و باز کردم و با دیدن چند تا رامن اونجا ذوق زده خندیدم....
چای ساز و به برق زدم و منتظر شدم تا اب به جوش بیاد.....
گوشیمو دراوردم تا پیامام و چک کنم....
ترقققق....‌...
با صدای افتادن چیزی برگشتم و با دیدن بسته رامن که رو زمین افتاده هوفی کشیدم...
+اونجا چیکار میکنی اخه؟؟؟؟
برش داشتم و وسط میز گذاشتمش تا از افتادن دوبارش جلو گیری کنم....
وارد نوت گوشیم شدم و فایل برنامه هامو باز کردم....
[v] اشپزخونه
[v] هال
[v] اتاق خواب
[v] اتاق مهمان
[ ] اتاق مخصوص
[v] سرویس بهداشتی
خوب فقط اتاق مخصوص مونده...عصر میچینمش..با صدای سوت چای ساز گوشی و ول کردم و دستگاه رو خاموش کردم....
توی بسته رامن اب ریختم و سوسیس هارو توش خورد کردم و بعد از اضافه کردن پنیر بهش اونو توی ماکروفر گذاشتم...
.
با لذت مقدار باقی مونده رو هورت کشیدم...
+خیخخ.....گشنگی چیز خیلی بدیه....
ظرف رامن و تو سطل زباله انداختم و با برداشتن اون دوتا جعبه سمت اتاقا رفتم....
اون جعبه هارو تو اتاق مخصوص گذاشتم و وارد اتاق خودم شدم و خودمو رو تخت ولو کردم...
بعد از زنگ گذاشتن ساعت دیگه چیزی نفهمیدم و به عالم خواب و رویا رفتم....

Kook pov
_هیونگ..هیونگ...ببین چقد کیوتههه....اخه بوتشو ببین....جیبوتی...اسمش خیلی یهش میاد لنتی.....
×باهات موافقم کوک.....استعداد اسم گذاریت پیشرفت کرده.....
_یااا.....بیشعور خوبه همیشه من اسم گذاری ها رو انجام میدما.....
×باشه باشه..تو راست میگی.....
_یاااااا.....
حرصی بهش خیره شدم.....
هلش دادم سمت دیوار که خورد بهش....
×چه میکنی؟؟؟
دستاشو بالا سرش قفل کردم و تو چشماش زول زدم...
_ عزیزم.....باز داری حرصم میدی؟؟؟
×کی؟؟من؟؟؟ من غلط بکنم عزیزم...
_خوبه....
سرمو بردم جلو و بوسه خیسی رو شروع کردم...
جفت لباشو تو دهنم بردم و مکیدم و اونا بیرون دادم...
با ضربه زدن به دندونش دهنشو باز کرد و زبونم و وارد دهنش کردم و مشغول گشنن توی دهنش شدم.....
بعد از چند لحظه ازش حدا شدم ولی هنوز دستاش تو دستم بود....
_ میدونستی خیلی خوشمزه ای؟؟؟
×هوممم...هرچی باشم به مزه دوست پسرم نمیرسم....
قهقه ای زدم و بوسه ای کوتاه رو لبش گذاشتم...
_بیا بریم اون طرف تایگر...
دستشو گرفتم و باهمدیگه به سمت اتاق رفتیم....
شیرم تو این زندگی روحانی....چرا فقط یه تو یه اتاق میتونیم همه چیو لمس کنیم اخه.....عایشش...
با ورودمون به اتاق با تعجب به اطراف نگاه کردیم .
×دقیقا چه اتفاقی اینجا افتاده؟؟؟
_فک کنم جیبوتی خیلی خشن دوست دارع...
جفتمون با لبخند به وسایل توی اتاق نگاه کردیم....
تهیونگ به سمت یکی از جعبه ها رفت و بعد از یکم گشتن از توش یه ویبراتور دراورد.....
× کوک....نظرت درباره این چیه عزیزم؟؟؟
نیشخندی زدم و به سمتش رفتم....
_ شلوارتو دربیار تایگر...
مطیعانه شلوار و باکسرشو باهم دراورد....
_اوممم...عاشق وقتاییم که مطیعم میشی بیبی.....
با چشمای نیازمندش بهم نگاه کرد....
رو دوپام نشستم وبا یکم فشار پاهاش و از هم فاصله دادم که برای حفظ تعادلش خودشو به دیوار کنارش اویزون کرد...
نگاهی به سوراخش انداختم....بوسه سریعی روش گذاشتم که باعت نالش شد....
اروم زبونمو روی سواخش میکشیدم و میبوسیدمش....
همزمان با یکی از دستام بالزهاش رو گرفته بودم....
×اهه..گوک...
_هنوز حتی شروعم نکردم تایگر....
زبونمو وارد سوراخش کردم و با اون به فاکش دادم.....
وقتی که حس کردم یه اندازع کافی خیس شده زبونمو بیرون کشیدم...
×گوکاااا......اههه..اخخخخخخخ.....
با فرو کردن ویبراتور به دلخلش صدای نالش با درد امیخته شد...
_هوممم...اروم شروعش کنیم؟؟؟؟؟ نه میزارین رو متوسط....
درجه ویبراتو رو روی حالت متوسط تنظیم کردم و به ناله های تهیونگ گوش دادم.....
با اینکه سالها از باهم بودنمون میگذشت باز هم از شنیدن صدای ناله هاش خسته نمیشدم.....
×اههه..گوک.....اهههه...
_چی میخوای تایگر؟؟؟
×می..میخوام بیام....
_اوه..اره...تو لیاقتشو داری عزیزم..برام بیا سوییت هارت.....
با ریختن کامش روی دیوار اتاق خنده ای کردم و اونو تو بغلم گرفتمش....
با قرار گرفتن دستش روی دیکم،نیشخندی زدم....
×تو هنوز مشکل،داری کوکو....
_پس چرا حلش نمیکنی هیونگ؟؟؟
رو پاهاش رو زمین نشست و شلوارمو باز کرد که دیکم ازش پرید بیرون..
خنده ای کرد و،بوسه ای روی سر عضوم گذاشت...
با یه حرکت کل دیگم و تو دهنش فرو برد...
_اههههه...پیشرفت کردی تایگر..اهههه....
هر دفعه با برخورد دیکم به ته حلقش عق میزد و بزاقش از کنار چونش اویزون شده بود....
یکم بعد تو دهنش کام شدم.....کامم و قورت داد و به سختی از جاش بلند شد...
کشیدمش تو بغلم و با لیسیدن گوشه و کنار لبش کامم و بزاقشو از رو صورتش پاک کردم...
_ دوست دارم تایگر...
×اووم..منم....ولی...
_ولی چی؟؟
×میخوایم با اون جیبوتی چیکار کنیم؟؟؟
_هوممم...کاری کنیم دمشو بزاره رو کولش بره؟؟؟
با نیشخند شیطانی بهم نگاه کرد...
×دوسش دارم....

ادامه دارد.....
............................
های گایز....
چه خبرا...تو پارت اول براتون اسنات گذاشتم...حال کردین؟😂
به نظرتون..نه به نظرتون اتاق مخصوص چیه؟؟؟
اها...نیازه بگم کوکوی روح بودن ایا؟؟؟
در طول داستان احتمالا میگیم چرا ولی خوب....فعلا اینارو داشته باشین😂😉
ووت و کامنت یادتون نره فینگیلی های مامان...

با تچکر😈

ONE SHOTS OF COUPLESWhere stories live. Discover now