at first we fight 3(kookv)

1.4K 172 10
                                    

های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....
ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

kook pov

صبح مثل همیشه کارامو کردم و به سمت دانشگاه حرکت کردم..خوبه که مشکل جیمینو سولگی حل شد..ولی من میدونم این دوتا کله شق بازم به تیپو تاپه هم میزنن...
وارد دانشگاه شدم...
*هعی کوک بیا اینجا..
چشامو دور کلاس چرخوندم تا به صدای مورد نظرم برسم که چشمم به هوسوک و یونگی خورد مثل همیشه ته کلاس نشسته بودن..سمتشون رفتمو میز پشتیشون نشستم..
_اینکه باز خوابه:/
یه نگاه به یونگی کردو گفت...
*کی بیدار بود؟:>
چشاشو شبی گربه ی شِرک کردو ادامه داد...
*راستی بگو که مقالرو نوشتی بعد این کلاس باید به استاد تحویل بدیم...
_نگران نباش ردیفش کردم...
سری تکون داد...
*چرا جلسه ی پیش نبودی؟!
_خواب موندم...
*عاها حتما استادوهم ندیدی من فکر میکردم اون کفتار پیر قراره استادمون شه ولی این استاده تازه وارد بد تو دله دخترای دانشگاه جا باز کرده..قیافش هم سنو ساله ما میزنه..ولی واسه هوشه زیادی که داشته چند ترمو باهم میخونه و زود تر کارو تموم میکنه..فکر کنم گیه..آخه اصلا به دخترا پا نمیده..به چشم دیدم واسش میندازن بیرون اما نیم نگاهیم نمیکنه...
_عجبب.!
تا خواستم بپرسم که اسمه این استاد چیه همه سر جاشون ایستادن و به ناچار حرفی نزدم...
با دیدنش شکم به یقین تبدیل شد ....خودش بود..این دو روز حسابی ذهنمو در گیر کرده بود...
کت چهار خونه ی طوسی رنگش به قیافه ی جذابش میومد..
اما مثل اون روزی که تو خونه ی جیمین دیدمش نبود فرق کرده بود اون اخم رو ابرو هاش نگاه جدیش همه او همه راست کاری میکرد که به این فکر کنم که دوقلوعن...
اما با نوشتن اسمش روی تخته لبخند کجی رو لبام اومد...
شروع کرد به درس دادن کارش واقعا عالی بود..
*پیس .. پیس ..تو تونستی حل کنی؟! خیلی سخته..اینم که تا خرو پفش کلاسه ور نداره ولکنه هفت پادشاهش نیست...
سری به نشونه ی نوشتن براش تکون دادمو جزورو سمتش گرفتم...
+آقایونی که آخر کلاسن..درسته ته چاهین اما قرار نیس مشورتی کاریو انجام بدید...
منو ندیده بود درسته؟!
دوباره لبخنده کجم رو لبام اومد...
هوسوک با حالته کجی نگاهش کردو هیچی نگفت...
از سره جاش پا شد و شروع به قدم زدن تو کلاس کرد..آروم آروم قدم میزد و به دانشجوها که هر کدوم سرشون تو جزوه بود نگاه میکرد...
متوجه ی نگاه خیره ی من شدو به من نگاه کرد...
از تعجب تو نگاهش معلوم بود که تا این موقع روحشم خبر نداشت که من اینجام...
لبخنده کجم که جدیدا با فکر کردن بهش رو لبام جا خوش میکرد دوباره ایجاد شد...

tea pov
با حس سنگینیه نگاهی سرمو سمته اون دوتا چشم چرخوندم که کوکو دیدم..یا پشم مقدسسس..این اینجا چیکار میکنه...
یه نگاه به سر تا پاش کردم چرا این هرچی میپوشه بهش میاد عینکش چی میگه..ودفففف چرا هر جهنم دره ای میرم این هست نکنه روحی جنی چیزیه داره تعقیبم میکنه..متوجه شدم که مدت زیادیه مثل چوب خشک دارم بهش نگاه میکنم با یه اخم نگاهمو ازش گرفتمو به راهم ادامه دادم وقتی بهش رسیدم به جزوش نگاه کردم در کمال تعجب همش حل شده بود سرمو بالا گرفتمو نگاهش کردم که خیلی اروم جوری که کسی نشنوه گفت..
_چقدر فرق کردین استاد...
و بعد پوسخندی زد
چشام بین لباشو چشاش در گردش بود..نگاهش کردمو به سمته میز خودم رفتمو روش نشستم با صدا کردن اسمش نگاهی بهم‌کرد که بلند گفتم
+ میشه جواب سوالو بگی...
با گفتن جواب درست سری تکون دادم..به سمته تخته رفتم و سواله دیگه ایو روش نوشتم و منتظر موندم جواب بده...
که با نگاه کردن به تخته و بعد به من شروع کرد جواب دادن...
خب سواله چندان سختی نبود...
سواله بعدی سخت تر و بعدی همرو یک به یک جواب میداد...
فقط یه سوال تو ذهنم بود که اونو رو تخته نوشتم مطمعن بودم نمیتونه جوابشو بده...
بعد چند دقیقه صبر کردن سری تکون دادمو گفتم
+بشینید لط..
نزاشت حرفم کامل بشه که شروع کرد توضیح دادن...
با چشمای وزغی نگاهش میکردم...
+جوابت کامل نیست..لطفا جلسه ی بعد جوابشو پیدا کنو ارائه بده...
نگاه سردی بهم انداختو لباشو باز کرد تا چیزی بگه که زود تر شروع کردم به حرف زدن...
+خب تایم کلاس تموم شده بچه ها خسته نباشید...
متوجه شدم اخماش توهم رفته ولی خب یکم تلافی لازم بود نه؟
به سمته دست شویی رفتم تا آبی به سرو صورتم بزنم..چشمامو بسته بودمو ابو به صورتم میپاچیدم با سردیه آب حسه خوبی بهم منتقل می شد..که یهو صدایه قفل شدن درو شنیدم..چشامو باز کردم‌که دیدم به در تیکه داده و منو نگاهم میکنه کم نیاوردمو مثل خودش بهش زل زدم بعد از اینکه مثل بز علف دیده خوب بهش زل زدم متوجه ی اون پوسخنده کوفتیش شدم و کلافه گفتم..
+چیه؟جذاب ندیدی؟!
رنگ نگاهش تغییر کرد و باحالت مسخره ای نگاهم کرد..آروم جوری که نشنوه غر زنان گفتم...
+اینم که هر بار مارو میبینه انگار دلقکه نَن جونشو دیده..هعی خدا..هرکی به پسته ما میخوره تخته هاشو موش خورده...
بعدم کیفمو بر داشتم تا از اونجا بزنم به چاک...
_جایی تشریف میبرین،استااادد؟؟؟؟
با تمسخر گفت....
+اینکه من جایی برم یا نه به شما ربطی نداره اقای جئون..از جلوی در برید کنار...
یهو دستم کشیده شد و به دیوار چسبونده شدم...
+ چته عوضی؟؟ از وحشی اومدی مگه؟؟؟؟
_ از وحشی اومده باشم بهتر از اینه که بیشعور باشم...
اخمام بیشتر رفت توهم...
+جئون....بکش کنار.....نزار اعصابم قاطی کنه....
سرشو اورد پایین دم گوشم گفت...
_فکر نمیکنم تو موقعیتی باشی که تهدید کنی ....پاپی...
از شنیدن صداش خشکم زد...
محض رضای فاک...اون صدای بم...چجوری میتونم بشنومشو بازم قلدری کنم؟؟؟؟
_ میدونی....هر کاری یه تاوانی داره...‌
منتظر نگاش کردم...
_تاوان کارتو میدی کیم....
با ورود دستش داخل شلوارم شک زده دستشو گرفتم...
+چی..چیکار میکنی؟؟؟
_حرفهام واضح نبود استاد؟؟؟ تنبیهتونه...
دستشو به عضوم رسوند و دستشو روش کشید...
+اوهمم...اههه....نه...ن..کن...اهههههه
با برخود انگشتش به سوراخم نالم بلند شد...
+خوا...هش...می...کنم....
_ اوه ببخشید استاد..ولی اینجا من میگم کی چیکار کنه...‌‌
خیلی اهسته و با تمانینه انگشتاشو روی عضومو و سوراخم میکشید...‌
فاکک....
فقط یکم دیگه...بعدش میتونم بیام..‌‌
+اههه....ج..ئون...س..سریع....ت...ر...اههههه
با برداشته شدن،دستش از روی عضوم نگاه خمارمو بهش دادم....
+پ..پس‌چی..شو؟؟؟
_گفته بودم که....این تنبیهته استاد....
بعدم خیلی ریلکس در دسشویی رو باز کرد و رفت بیرون...‌
بهت زده به جای خالیش خیره شدم....
اون..اون عوضی......
+you mother fucker bitchhhhhhhhh

+you mother fucker bitchhhhhhhhh

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.


تهیونگ تو دانشگاه...

تهیونگ تو دانشگاه

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.



















جونگ کوک تو دانشگاه...😈

ادامه دارد.....
...........................
خوب ..هایی!!
اونی باز فراموش کرد براتون حرف بزنه🤦‍♀️
اقا من از همین تریبون ازتون معذرت میخوام....
انروز واقعا خسته بودم نتونستم فاکینگ هوس رو بنویسم و اپ کنم...شرمنده ام واقعا.....این پارت رو هم بزور ادیت زدم...
خلاصه،اینکه سعی کردیم با خستگیمون این پارت کوتاهو اماده کنیم تا ازش لذت ببرین....
ووت و کانت فراموش نشه...
#اترین...

ONE SHOTS OF COUPLESNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ