i love you(vmin)

1.9K 157 16
                                    

+عام میگما اگه یه روزی بهت بگم..حالم خیلی بده چیکار میکنی ته؟
_هووم!....خب بغلت میکنم و سعی میکنم همه ی حسای خوب درونم و به تو بدم...
بعدم بهت میگم هرچی تو دلته رو بگو...
قول میدم ساکت باشم و با آرامش به حرفات گوش بدم...
بعدشم میریم بستنی شکلاتی میخوریم...
+اگه بگم میخوام برای همیشه برم چی؟
jimin pov"
بعد از تموم شدن سوالم..گردنش به سرعت سمتم چرخید...
نگاهم میکرد...
انگار میخواست از تو چشمام بفهمه چمه...
اخمی کردو روشو ازم گرفت...
ساکت شده بودمو به شنای زیر پام نگاه میکردم...
با شنیدن صداش نگاهش کردم...
_تصمیمت جدیه؟!
سری تکون دادم..زیر چشمی نگاهم کردو اخمش عمیق تر شد...
_شاید خودخواهیه..شاید نباید الان که میخوای بری اینو بهت بگم اما...
ساکت شد...دستشو پشت گردنش برد و یکم تو همون حالت موند...
همینجوری نگاهش میکردم تا ادامشو بگه..استرس داشتم و دستام یخ کرده بودن...
_اونجوری نگام نکن..نمیتونم حرفمو بزنم...
تعجب کردم!
به زور چشمامو ازش دزدیدمو با شیشه ی توی دستم که رو شنا پیدا کرده بودم بازی کردم...
_م.من نمیخوام بری جیمین!
من دوست دارم...
*بریدن دست*
+آخ...
_چی!چی شدی؟
بهش نگاه میکردم..من درست شنیده بودم؟!
نه نه امکان نداشت..‌
مغزم انقدر درگیر بود که متوجه ی زخم دستم نبودم..‌.
+دو.دوباره بگو؟
چ.ی گفتی؟
سرسو بالا گرفتو نگاهم کرد...
_ببخشید!
اصلا جاش نبود واقعا متاسفم نباید این حرفو میزدم جیمین...
+دیوونه شدی؟؟؟!
تمام این مدت دوسم داشتیو بهم نگفتی؟؟؟
احمق من به خاطر تو میخواستم برم!
_بخاطر من؟
+فکر میکردم منو فقط به چشم دوستت میبینی...
دیگه نمیتونسم هرروز ببینمتو چیزی بهت نگم...
من میخ...
با حس لبای ته رو لبام چشام تا حد آخرش باز شد...
چند لحظه مکث کرد و بعد شروع کرد عمیق بوسیدنم...
از شدت شوک جز قرمز شدن لپام واکنش دیگه ای نمیتونستم نشون بدم...
با گاز ریزی از لب پایینم  ازم جدا شد...
پیشونیشو به پیشونیم چسبوندو آروم آروم زمزمه کرد...
_دیگه هیچوقت..هیچوقت حرف از رفتن نزن...
سرشو بلند کردو نگاهم کرد...
چشماش رو صورتم در حرکت بود..‌‌.
مطمعن بودم اندازه ی گوجه فرنگی قرمز شدم...
دستشو تو موهام کردو تکون داد...
_پس این همه مدت..فسقلی مارو دوست داشته(:
هم خجالت کشیدم..هم حرصم درومد...
+من هیچم فسقلی نیستم...
_چرا..در مقابل من فسقلی ای...
هیچی نگفتمو نگامو ازش گرفتم...
_وقتی لپات قرمز میشن بیشتر دوست دارم...
+عایش...گرمه...
گرمممم...
تو گرمت نیست؟خیلی گرمه...
_گرمته؟
+آره خیلی...
_خب بپر بریم بستنی بخوریییم...
.
.
tea pov"
_جیمینی..نمیشد کمتر بخوری؟!
انقدری مست بود که حتی متوجه ی حرفام نمیشد...
تا خونه کولش کردمو انداختمش رو تخت...
+س.سرم...
_پففف...بمون برم برات شربت آبلیمو درست کنم و بیام..باشه؟
+هوووم...
از پله ها پایین اومدم وارد آشپز خونه شدم...
چیزی دستو پا کردم و به سمته اتاق را افتادم...
با باز کردن در چشمام چهارتا شد...
جیمین تمام لباساشو کنده بود و با یه باکسر رو تخت نشسته بود و گوشاش به سمت پایین خم شده بودن...
مطمعن نیستم بتونم خودمو نگه دارم...
به سمتش رفتم و لیوانو سمتش گرفتم...
+نچ..نچ..نچچچ
با دستش اشاره ای به شربت کردو گفت...
+من اونو نمیخوام...
هم زمان با اشاره به شلوارم آروم گفت...
+اینو میخوام...
سرجام خشک شده بودم و نمیدونستم چه واکنشی باید نشون بدم...
با نشستن دست جیمین از روشلوار رو عضوم...
_جی..مین...
دستشو گرفتمو کنارش نشستم...
به چشما و لپای قرمزش نگاه کردم...
وقتی دید چیزی نمیگم سرشو پایین انداخت...
+ببخشید...
_ها؟!نه نه معذرت نخواه...اشکالی نداره..اما الان..تو حالت زیاد اوکی نیست...
نمیخوام وقتی به خودت اومدی پشیمون شی..میخوام وقتی این کارو میکنیم رو به راه تر از الانت باشی...
دستمو جلو بردمو زیر چونش گذاشتم..سرشو بالا گرفتم...
چشماشو ازم گرفت و به اطراف نگاه کرد...
تک خنده ای کردمو لبامو به لبای صورتیش نزدیک کردم و کوتاه بوسیدمش...
_باور کن من بیشتر از تو اینو میخوام...
اما نمیخوام همین اول به خاطر سکس کردن باهات فکر کنی عشقم قابل اعتماد نیست...
لبخندی رو لباش بود...
چند دیقه ای محو لبخندش بودم...
_بیا اینو برای تو درست کردم..بخور بهتر میشی...
سمت کمدم رفتم و تیشرت مشکیمو از توش در آوردم...
لیوان و ازش گرفتم...
_اینجوری سرما میخوری..بیا برات تیشرت آوردم...
تازه متوجه ی موقعیتش شد ...سریع رفت زیره پتو...
با دیدن این صحنه بلند خندیدم....
با صدای حرصیه جوجه ی زیر پتو..چند لحظه چشام از تعجب باز موند..و بعد خنده هام شدت گرفتن...
+توش باشه بخندی...
پتورو از روش کشیدم پایینو سعی کردم تیشرتو بهش بپوشونم...
_انقدر وول نخور جیمین...
آروم تو جاش نشست و نگاهم کرد...
_چی..چیه؟
بلند شدو گونم و بوسید و آروم گفت...
+هیچی..خوابم میاد...
_هوم منممم...
رو تخت دراز کشیدمو به جیمین اشاره کردم که اونم کنارم بخوابه...
با فاصله کنارم دراز کشیده بودو به سقف نگاه میکرد...
به دستای کوچولوش نگاه کردم که چجوری دمشو تو دستاش گرفته بود و فشارش میده...
تو یه حرکت سمت خودم کشیدمشو بغلش کردم...
از بس کوچولو بود که زیر دستو پام گم شد...
+لهم کردی تهه...
_از این به بعد همینجوری میخوابیم...
+خدا به دادم برسه..قراره کتلت بشم..‌.
_بخواب وراجی نکن بچه...
*ویشگون گرفتن*
_آخخ!
فکر کنم یه پشه نیشم زد!
+تهههههه...
_خب باشه باشه...بخوابیم لاوم...
موهاشو بوسیدمو گره دستامو سفت تر کردم...
+جوری بغلم نکن که انگار دارم در میرم...
به زور سمتم چرخیدو دستشو رو گونم گذاشت...
+من هیچوقت از پیشت جم نمیخورم...
لبخندی بهش زدم و با فرو کردن سرم داخل گردنش اونجا رو بوسیدم...
_دوست دارم گربه ی جوجه نما....
پایان...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خب اینم یه تک پارتیه مگوووول...
موقع نوشتن اینجوری بودم کهه هارتمممم ترککککک خوردههه از دستهههه تهههه(:
بچم خیلی آقاست🥲🤌🏼
البته قرار بود اسمات داشته باشه اما آتی جون گفت نچچچچ همش که نمیشه اسمات باشه و این شد که اینو نوشتم:)))))
وسط امتحونا اینو نوشتم سوو پیلیزز ووتو کامنت یادتون نره...
استریمم همینطور..♡
#اونی
~~~~~~~~~~~~~~
عررر بچه هاا....باتر و دیدین؟؟؟؟ موهای کوک؟؟؟؟ جیمین؟؟؟؟ شونه هاای نامجون؟؟؟؟؟ لباس سفید جین؟؟؟؟؟ بازوی تهیونگ؟؟؟؟ شوگولی؟؟؟؟ موهای جیهوپ؟؟؟؟؟وات؟؟؟؟؟؟ چی شد؟؟این همه اتک؟؟؟ثتساتینیایمیتی...من طاقت ندارم.....حالا همه باهم....smooth like bother ...like creaminal under cover
Get it...let it roll....
حالا بیاین وسط...(وتف آتی..یادم ننداز😂💔#اونی)
Im thaht n_ice guy.
فاک....استایلاشون فاکی بود...
اینو یادتون باشه....
گروهیو استن کنین که شما رو هم استن کنه....
اقا....کامبک اکسو...ودففف......چرا تحلیلا اینقد پشم ریزونعههه....فتو تیزرای  دی او و پیشی هیونگ و دیدین؟؟؟زتیلپینیمیتیتیا.....ایم داننن......
Get it....let it...rolllll
#آترین

ONE SHOTS OF COUPLESWhere stories live. Discover now