orange2🍊(kookmin)

1.2K 164 26
                                    

های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....
ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

Kook pov
این چرا اینقد ترسیده؟؟؟
_هی کوچولو...من قرار نیست باهات کاری بکنم باشه؟؟؟
+ی..ینی...نمیخوای به اون ادمای عجیب تحویلم بدی تا...تا روم کارای عجیب غریب انجام بدن؟؟؟
گیج بهش نگاه کردم..
ادمای عجیب؟؟؟؟
_اها....منظورت دانشمنداست...
+هرچی...هرچی که صداشون میزنین...
_ نه کوچولو...قرار نیست به کسی تحویلت بدم....فقط..فقط تا وقتی خوب بشی میتونی اینجا بمونی..
+وا...واقعا؟؟
_اوهوم....اه خدایا....صدات و خیلی سخت میشنوم...
+به ...به خاطر تفاوت اندازمونه....
_اوه..راست میگی...
با شنیدن صدای ریزی با تعجب بهش نگاه کردم...
_تو...گشنته؟؟؟
با خجالت سرشو انداخت پایین....
_اه خدایا...من خیلی خنگم...میرم برات یه چیزی اماده کنم...از جات تکون نخوریا....
وقتی سرشو تکون داد از اتاقم بیرون رفتم و وارد اشپزخونه شدم....
گیج تموم یخچالو نگاه کردم....خوب....
_اونم مثل ما غذا میخوره دیگه؟؟؟نه؟؟؟
سرمو خاروندم...با دیدن ظرف سوپ تو یخچال چشمام برق زد... هرچی هم باشه میتونه سوپ بخوره...
من یه نابغه امم....
یکم ازشو توی یه فنجون کوچیک ریختم و گرمش کردم..
.
_آمم....نمیدونستم چی میخوری...یکم سوپ اوردم...میتونی بخوری؟؟؟
+ا..اره...
نشستم کنارش ....
یه نگاه به سایز اونو قاشق توی دستم کردم..
با اینکه کوچیک ترین قاشق موجود تو خونه رو اورده بودم بازم براش خیلی بزرگ بود...
_کمکت میکنم بخوری...
یکم از سوپ و برداشتم و نزدیک دهنش بردم..
اول با تردید نگاش کرد و بعدش یکم ازش و هورت کشید....
نگاهم به قیافش کشیده شد..
موهای طلاییش...
چشمای پف کرده و کوچولوش...
لبای بزرگش...
در یک کلمه...
سکسیکیوت...
البته شد دو کلمه ولی به هر حال...
اون خیلی کیوته🤧
با تموم شدن محتویات قاشق دوباره پرش کردم و سمت دهنش بردم..
.
_اممم..خوب...تو..اسمت چیه؟؟
+جیمین...
خیلی اروم زمزمه کرد..
_جیمین...منم جونگ کوکم....جیمین تو..تو یه پری هستی...درسته؟؟؟
با چشمای عسلیش بهم نگاه کرد و اروم سروشو تکون داد...
_خوب...خیلی سخته باور کنم که دارم با یه پری حرف میزنم...ولی...من یه عالمه سوال ازت دارم...
با تعجب بهم نگاه کرد...
+چه سوالی؟؟
_بالاخره بدون لکنت حرف زدییی....
با خوشحالی گفتم...
گونه هاش قرمز شدن و سرشو پایین انداخت...
+وقتی میترسم نمیتونم خوب حرف بزنم....
_اشکالی نداره موچی...حالا بگو ببینم ...شما ها کجا زندگی میکنین؟؟کارتون چیه؟؟؟؟ چجوری متولد میشین؟؟؟مث ما ادما تولید مثل دارین؟؟یا مث توی داستانا از اولین اشک یه نوزاد که با خنده قاطی باشه به وجود میاین؟؟؟
جیمین وسط حرفم خندید و باعث شد ادامه حرفمو بخورم....
چرا اینقد کیوتهههه؟؟؟
اینقدر کیوت بودن قانونیه ایا؟؟؟؟
+آم خوب من توی تینکی سیتی زندگی میکنم...یه جایی وسط جنگل ...ولی با دنیای شما فرق میکنه.....امم..خوب مث داستایی که گفته میشه ما مسئول طبیعتیم....من یه پری تابستونم..و خوب...درباره به وجود اومدنمون....هر وقت که به یه پری جدید نیاز باشه...ملکه هر بخش اونو بیدار میکنه...ماها تا اون موقع خوابیم...
_خوب ....چجوری به وجود میاین و بعدش میخوابین؟؟
+نمیدونم.....کسی تا حالا دراین باره چیزی نفهمیده....
_هوممم......خوبب.....نظرت چیه بریم یه فیلم ببینیم؟؟
جیمین با تعجب بهم نگاه کرد...
+فی..فیلم؟؟؟
_اره‌‌...ام....فیلم یه چیزیه که ادما درستش میکنن....یه داستان رو تصویری اجرا میکنن...بعدم یه جا ثبتش میکنن...الان بریم تا ببینی....میفهمی چی میگم..
.
+هوممم...تایتانیک؟؟؟..نه...انگل...نوپ.....این خوبههه....
Jimmin pov
با کنجکاوی به جونگ کوک که داشت دنبال فیلم میگشت نگاه میکردم...
"_فیلم یه چیزیه که ادما درستش میکنن....یه داستان رو تصویری اجرا میکنن...بعدم یه جا ثبتش میکنن...الان بریم تا ببینی"
با روشن روشن شدن صفحه رو به روم با تعجب بهش نگاه کردم..‌..
اونا..اونا زنده ان؟؟؟؟؟؟
با ظاهر شدن یه پری روی صفحه جیغی کشیدم...
+شما..شما اونارو زندانی کردین....شماها خیلی ظالمین....همین الان بزار بیان بیروننننن.....
جونگ کوک گیج بهم نگاه کرد....
_زندانی؟؟کی؟؟؟.صبر کن ببینم....فک کردی من پریا رو زندانی کردم؟؟؟
+مگه غیر اینه..سریع تر اونو ازاد کن...
یهو زد زیر خنده..‌
شوک زده بهش نگاه کردم....دیگه دارم میترسم...
_جیمینا...اونا اونجا زندانی نشدن.‌.‌..اینا اصلا وجود خارجی ندارن..‌بهشون میگن انیمشین...یه جور نقاشین که ادما با دستگاه های خاص کاری میکنن تا زنده به نظر بیان...
+ینی...ینی شما پریا رو اونجا زندانی نکردین؟؟
_ نه کیوتی.‌‌‌....من حتی نمیدونستم پریا واقعا وجود دارن...تا اینکه تورو دیدم....
+من...من تاحالا همچین چیزی‌ندیدم...
_میدونم کیوتی...اشکال نداره.....
_راستییی.....اسم این انیمیشن تینکر بله....یه انیمیشن درباره پریاعه...برای برادر زادم گرفته بودم تا وقتی میاد اینجا ببینه...ولی الان که اینجایی...گفتم بزارم ببینی....
.
.
+عایش.....خوب باید از اول بهشون میگفتین...
Kook pov
با خنده به جیمین به خاطر شخصیتا حرص میخورد نگاه میکردم...
پاپ کورنی که تو دستش بود اندازه کل هیکلش بود و باعث شدع بود خیلی کیوت تر بشه....
خیلیییی کیوتهههه....ماماننننن...
با خمیازه ای که کشید حواسم بهش جمع شد...
_خوابت میاد؟؟؟
+هوممم...
تلوزیونو خاموش کردم...
+یااااا..داشتم میدیدم..
به لحن کیوتش خندیدم...
_الان مگه خوابت نمیومد؟؟؟
+چرا ولی داشتم میدیدممم..
_هی..تا وقتی که خوب بشی وقت داری...برای بعدا هم بزار...
با حرکتی که کرد چشمام درشت شد...
انگشت وسط کوچولو و تپلشو سمت من گرفت و روش و برگردوند...
_یااااا.....تو میدونی معنی این چیه؟؟؟اصن اینو از کجا بلدی؟؟
+فک میکنم کلمه فاک توی همه نژاد ها وجود داشته باشه...یونو؟؟؟
با این حرفش فهمیدم که این کیوت بند انگشتی شیطانی بیش نیس...
_یا مسیح...خودتو به خودم میسپارم(خدارا به شمای  بزرگ میسپارم😂)

ادامه دارد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام کیوتیای مامان...خوبین؟؟
به جان شما جیمین بچم اینطوری نبود....نمیدونم با کی گشته اینجوری شده..🤧
به هر صورت....مامان دوستون داره کیوتیا....
ووت و کامنت یادتون نره...
#اترین
~~~~~~~~~~~~~
وییی وقتی قیافه ی بَق کرده ی کوکو تصور میکنم که جیمین بهش فاک نشون داده از خنده جر میخورم😂
ووتو کامنت یادتون نره فرزندانم:>
بوس..
#اونی

باتچکر😈

ONE SHOTS OF COUPLESWhere stories live. Discover now