Part 7

2.2K 344 3
                                    

تهیونگ دنبال کوک رفت دید که داره لباسشو میپوشه
با چشم های قرمز و عصبانی سمتش رفت لباسو از دست کوک کشید و پرتش کرد روی زمین

با صدای بلند داد زد
+کی بهت اجازه داده بری و همینجوری ولم کنی هاا؟؟
خوبی بهت نیومده نه ؟؟

تهیونگ دست کوک رو گرفت و به سمت اتاق کشید .

کوک رو با عصبانیت پرت کرد روی تخت به سمتش خیز برداشت و پاهاش رو از هم فاصله داد خودش رو روی ورودی پسر کوچیک تر که حالا ترسیده بود تنظیم کرد‌.

با وحشت گفت
_ته خواهش میکنم این جوری خیلی درد میاد لطفاا اینکارو نکن

آلفا بهش اهمیتی نداد انگار که چیزی نشنیده و تا آخر عضوش رو وارد کوک کرد

جانگکوک اونقدر دردش اومد که با تمام توانش جیغ کشید و قطره اشکی از کنار چشمش روی گونش سر خورد

تهیونگ کشو کنار تخت رو باز کرد و حلقه ای برداشت و روی دیک کوک گذاشت و با نیشخندی گفت

+حق نداری قبل از من بیای .

_ته خواهش میکنم درش ....درش بیار خیلی..خیلی درد دارم بکش بیروننن لطفاا

بی توجه به حرف پسر کوچیک تر شروع به حرکت و ضربه زدن بهش شد سرش رو پایین آورد و لبش رو روی لب کوک گذاشت .

جانگکوک با اینکه خیلی درد شدید رو داخل پایین تنش احساس میرد ولی اون هم شروع به بوسیدن لب الفاش شد .

ایشون با صدای بلند از هم جدا شد و تهیونگ به نیپلای کوک حمله کرد .

با صدای تحریک شده ایی گفت
+میدونستی که خیلی شیرینی

محکم گاز می‌گرفت و میمکید

_ته یواش تر خواهش میکنم من خیلی درد دارم اون حلقه رو دربیار .

با بی‌رحمی گفت

+جئون خودت رو خسته نکن این کارو انجام نمیدم حتی اگه تا مدت طولانی تکرارش کنی

و بعد سرش رو برد پایین و به کام هایی که از دیک کبود شده کوک بیرون میومد نگاه کرد .

+فکر میکنم گفته باشم که حق اومدن نداری مثل اینکه متوجه نشدی هاا؟؟؟

کلمه آخرش رو با صدای بلند گفت که بدن کوک لرزید

از کشو یه سوزن برداشت و داخل دیک کوک کرد

_نه....نه نه .....درش بیار اووووو درش بیارررر

و باز هم بدون توجه به حرف های کوک به کار خودش ادامه داد .
به پروستاتم ضربه میزد درد و لذت باهم تو وجود کوک پخش میشد ولی اونقدر درد داشت که نمیتونست به خوبی لذت ببره

تهیونگ تمام بدن کوک رو کبود کرد .
کوک چند دقیقه بعد داغی کام تهیونگ رو داخلش حس کرد و از درد دیکش و البته کمرش جونی داخل بدنش نمونده بود .

The best mistakeWhere stories live. Discover now