+نامجونااااااااااا سریع لطفا خودت میدونی که خانواده تهیونگ روی به موقع رسیدن چقدر حساسن
_اومدمممم،بریم
+بریم ،وایستا ببینم چ...چرا انقدر خوشگل شدی؟
نامجون که هل کرده بود گفت
_آآآآ...بهتره که بریم دیر میشه
و سریع از خونه خارج شد تا جین خجالتش رو نبینه
استایلشون برای مهمونی
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
YOU ARE READING
The best mistake
Randomبا استرس به دستِ پیرمرد خیره شده بودن. پیر مرد بعد از چندبار بررسی سنگ ها ،از بالای عینکش به زوجی که امیدوارانه بهش چشم دوخته بودن و منتظر نتیجه بودن نگاه کرد. چندبار با خودش مرور کرد که دقیقا چی باید بهشون بگه و کلمات رو تو ذهنش تکرار کرد. ایستاد...
