Part 24

2.2K 304 53
                                    

بعد از ظهر

نامجون زنگ زد به تهيونگ
-تهيونگ برو دنبال جيمين به يونگي هم گفتم سر راهش جيهوپ رو سوار کنه

+باشه هيونگ
-خوبه منو جينم داريم راه ميوفتيم شمام سريع بياين منتظر نمونم
+باشه ،فعلا

-جين بريم ؟؟؟
+بريم عزيزم

وسايل رو گذاشتن تو ماشين سوار شدن و راه افتادن
+هوا برفي نامجون گفتي که کلبه رو گرم کنن ديگه ؟؟
-اره خيالت راحت
+خوبه

توي راه ميوه خوردن و کلي حرف زدن بعد دو ساعت رسيدن

جين کشو قوسي داد به بدنش و از ماشين پياده شد

+آخشش خسته شده بودمااااا ،بقيه کجان؟

-يک ساعت پيش ته پيام داد که حرکت کردن يونگي هم خبري ازش نيست.

+خوبه يک ساعت ديگه ميرسن

-بريم داخل سرما ميخوري بعدا وسايل رو ميارم داخل

+باشه


توي ماشين تهيونگ

جانگکوک غر زد
*يااااااااا کي قراره برسيمم خسته شدممممممممم

-هي کوک چرا انقدر غر غر ميکني هزار بار از اون موقعي که حرکت کرديم داري ميگي
اروم تر جيمين خوابه

*اه همش هم تقصير اين جوجست اگه خواب نبود الان حوصله منم سر نميرفت ،توام که فقط حواست به رانندگي

و بعد شروع کرد به زدن تهيونگ

-نکنننننننننننننننن ...اگه ميخواي نميريم نکننننن ...کوک ..

*اره ميخوام زنده بمونم بچم رو ببينم

-اوه عجببببببببب....از کجا معلوم بچه تو باشهههههه

*يقينا بچه منههههههههههه

-نه براي منه

*نههههه..........

جيمين که از سرو صداي اون دوتا بلند شده بود کلافه دستش رو گذاشت روي دهن جانگکوک
+ياااااااااااا هيونگگگ اصلا بچه هر دوتونننننه باشه فقط ساکت باششش
-آفرين جيميني صدا خفه کن زدي

جانگکوک دست جيمين رو گاز گرفت و جيمين دستش رو سريع کشيد
+آخخخ ....خيلي وحشيييي جانگکوک

*تهيونگگگگگگگگگگگگگگ....بزار برسيم حق نداري پيش من بخوابييييي فهميدييييييي

-احمق دستشو درد آوردي
کوک نگاهي کرد به دست جيمين و سريع گفت

*من...من معذرت ميخوام خببب
سرش رو پايين انداخت و دست جيمين رو بين دستش گرفت
جيمين دست آزادش رو زير چونه کوک برد و بلند کرد
و با لبخند قشنگي بهش نگاه کرد

+اشکال نداره هيونگگ

تهيونگ که حسوديش شده بود برگشت و يه گاز محکم از لپاي جيمين گرفت

The best mistakeOnde histórias criam vida. Descubra agora