جانگکوک خندید گفت
*اره،خوابه دلم نمیاد بلندش کنم_باشه عزیزم الان میام
گفت و قطع کرد
با لبخند گفت
*انقدر رومون اثر داری جوجه پروتهیونگ پیام داد که رسید
جانگکوک یکی از دستاش رو زیر زانو و اون یکی رو زیر گردن جیمین گذاشت و خیلی راحت بلندش کرد
*اوه وزن پر رو داری
و رفت سمت در ، ماشین تهیونگ رو دید
رفت سمتش در پشت رو باز کرد و جیمین رو گذاشت پشت وسایلشون هم کنار جیمین گذاشت
و خودشم رفت جلو کنار آلفاش نشست_سلام جانگکوکم
*سلام ،بزن بریم کهههههههه امشب با ارزش ترین داراییمون پیشمونه
_اره ،جیمین ،فقط برای منو تو
جانگکوک وسایل رو برداشت و درو باز کرد تهیونگم جیمین رو بغل کردو رفتن سمت در ورودی خونه
کوک جلو تر رفت در خونه رو هم باز کرد و وسایل رو همون جا روی کاناپه انداخت .*ببرش توی اتاق منم یچیزی درست کنم بخوریم
_باشه
تهیونگ رفت سمت اتاق که دید جیمین آروم چشماش رو باز کرد
_جیمینم ،خوب خوابیدی ؟؟
جیمین گیج به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ جیمین رو روی تخت گذاشت
_هر موقع سرحال شدی برو دوش بگیر بعد بیا یچیز بخوریم ،منم برات لباس میزارم.خواست بره سمت کمد لباساش روعوض کنه که جیمین دستش رو گرفت
_جانم عزیزم
جیمین دستش رو باز کرد
تهیونگ که منظورش رو فهمید لبخندی زد و روش خم شد و جیمین
دستاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و محکم بغلش کردتهیونگ بینیش رو روی پوست گردن جیمین کشید و گفت
_بدجور منو معتاد رایحت کردی جیمین
خیلی آروم گفت
+فقط رایحم؟؟_نه
+خب؟
تهیونگ خنده ای کرد این کوچولو چی میخواست از زبونش بشنوه
_جیمینم من معتاد وجودتم
و گردن جیمین رو بوسید
و جیمین هم نخودی خندید
حلقه دستش رو از دور گردن تهیونگ باز کرد
+حالا میتونی به کارت بررسی
تهیونگ پیشونی جیمین رو بوسید
_چشم جیمینمجیمین هم کامل حواسش به حرکات تهیونگ بود
وقتی کت و پیراهنش رو در آورد جیمین محو عضله های شکم آلفا شد و آب دهنش رو بزور قورت داد
![](https://img.wattpad.com/cover/253173109-288-k228270.jpg)
YOU ARE READING
The best mistake
Randomبا استرس به دستِ پیرمرد خیره شده بودن. پیر مرد بعد از چندبار بررسی سنگ ها ،از بالای عینکش به زوجی که امیدوارانه بهش چشم دوخته بودن و منتظر نتیجه بودن نگاه کرد. چندبار با خودش مرور کرد که دقیقا چی باید بهشون بگه و کلمات رو تو ذهنش تکرار کرد. ایستاد...