ببخشید ارباب جوان اینجا غذا میل میکنین یا داخل؟
نامجون گفت
+بچه ها دوست دارین کجا غذا بخورین ؟
یونگی گفت
-بنظر من اولین شاممون رو همینجا تنها باهم بخوریم دفعه بعد با بقیه میخوریم بهتر که توی کلر خانواده ها امشب دخالت نکنیم و اونا راحت بتونن درباره هرچی حرف بزنن اگه مابریم یکم بحثشون انحراف پیدا میکنهتهیونگ گفت
اره بهترین کاره فعلا
همه به تایید از حرف یونگی و تهیونگ سری تکون دادن و نامجونم رو به خدمتکار که منتظر ایستاده بود گفت
+غذارو همینجا میخوریم
-چشم ارباب جوانهمه درحال حرف زدن بودن که یونگی گفت
+جیهوپهمه یهو ساکت شدن تا ببینن یونگی میخواد چی بگه
-بله هیونگ
+یه پیشنهاد دارم برات
جیهوپ ابرویی بالا انداخت و با حالت سوال به یونگی نگاه میکرد
یونگی ادامه داد
+چون کاختون بیرون شهره بهتره که امشب بیای پیش من چون الانم دیر وقته فکر نمیکنم به موقع بررسی به دانشگاه خونه مام که تقریبا نزدیک دانشگاه و اینکه تو ساعت اول کلاست با بد اخلاق ترین استاد دنیا کلاس داری ،این بهترین پیشنهادیه که میتونم بهت بدم .جیمین که به یونگی نزدیک بود کنار گوشش اروم جوری که فقط یونگی بشنوه گفت
افرین هیونگ برای شروع خوبه
یونگی پس گردنی به جمین زدو گفت
+سرت به کار خودت باشه بچه پرو
و هردو باهم خندیدن که ابرو های تهیونگ توهم رفتجیهوپ گفت
-خب...نمیدونم واقعا
جیمین این بین که میخواست یه کمکی برای یونگی هیونگش باشه گفتهوپی هیونگ بهتره که قبول کنی و مستقیم توی چشمای تهیونگ نگاه کرد و با حرص ادامه داد
چون فکرنمیکنم علاقه ای به جریمه شدن داشته باشی اونجا استادت تهیونگ هیونگت نیستکوک زیر لب گفت
شتو تهیونگ ابروهاش بیشتر توهم رفت و با اخم غلیظی به جیمینی که با تمام پرروییی توی چشماش نگاه میکرد ،نگاه کرد
یونگیم موهای جیمین رو بهم ریخت و گفت
+درست میگه
و زیر گوش جیمین گفت
تیم خوبی میشیم باهم
جیمین هم با لبخند سری تکون داد
یونگی توی دلش گفت :خوبه که یکی به غیر از کوک هست توی جمع که راحت بتونه تهیونگ رو مخاطب قرار بده چون این سخت ترین کار بود و نه جین نه خودش نه حتی نامجون هم اینکارو نمیتونستن بکنن.جین که تا الان توی سکوت به مکالمه بقیه نگاه میکرد گفت
جیهوپا کاملا حرفای یونگی و جیمین درستهجیهوپ گفت
-اممممم...باشه یونگی هیونگ فقط من چیزی همراهم نیست برای دانشگاه و حتی لباس+موردی نیست به یکی از خدمتکارتون بگو فردا سر ساعتی که میگی برات بیار کاخ ما
-باشه هیونگ فکرخوبه
![](https://img.wattpad.com/cover/253173109-288-k228270.jpg)
YOU ARE READING
The best mistake
Randomبا استرس به دستِ پیرمرد خیره شده بودن. پیر مرد بعد از چندبار بررسی سنگ ها ،از بالای عینکش به زوجی که امیدوارانه بهش چشم دوخته بودن و منتظر نتیجه بودن نگاه کرد. چندبار با خودش مرور کرد که دقیقا چی باید بهشون بگه و کلمات رو تو ذهنش تکرار کرد. ایستاد...