Part 19

2.1K 324 37
                                    

جانگکوک توی کلاس نشسته بود که یکی از بچه ها گفت
*جانگکوکی پروژه داریم لطفا امروز نرو جایی بزار تمومش کنیم

-اوه....خب باشه میمونم

توی ذهنش گفت
-حالا تهیونگ رو چیکار کنم
-آها اره خودشه

موبایلش رو برداشت و به جیمین پیام داد
- جوجه بیا کافه تریا کارت دارم

بعد ار یک مین جیمین جواب داد

+باشه هیونگ

رفت سمت کافه جیمین رو دید که روی یکی از صندلی ها نشسته
-سلامممم
+سلام
پوشه ایی گرفت سمت جیمین و گفت
-میتونی اینو ساعت 8ببری شرکت تهیونگ اینا

+چی؟!نه اصلا حرفشم نزن
-خواهش میکنم جیمین من برام توی دانشگاه کار پیش اومده نمیرسم بدمش به تهیونگ
و قیافش رو مظلوم کرد

جیمین نخودی خندید و گفت
+باشه هیونگ میبرم
و پوشه رو از دست کوک گرفت

جانگکوک جیمین رو محکم بغل کرد و به خودش فشار داد
-مرسییی جوجمم

+ه..هیونگ بسته ..خ..خفه شدم

جانگکوک خنده ای کرد و از جیمین جدا شد

+خب دیگه من برم هیونگ دیگه کلاس ندارم
-باشه برو اینو یادت نرههههه بعد باید از دست تهیونگ فرار کنیما

جیمین خنده ای کرد و گفت
+باشه هیونگگ فعلااااا

جانگکوک هم براش دست تکون داد













شرکت طراحی خودرو

=خانم چوی اینم طرح
پوشه ایی رو روی میز گذاشت
*ممنونم توماس
=قرار داد رو میارین که فسخ کنیم
*بله امادست بفرمایید
امضا کرد
=ممنون روز خوبی داشته باشین خدانگهدار
*بای

*الو ،سلام اقای کیم
-چیشده خانم چوی
*طرح رو آورد چیکار کنم ؟
-بزارش رو میز من
*چشم قربان
-فعلا
و قطع کرد

خانم چوی پوشه رو روی میز تهیونگ گذاشت و از اتاق بیرون اومد

نزدیکای ساعت هشت بود که تهیونگ اومد
-خانم چوی با من بیاین داخل اتاق که بعد بررسی طرح بهتون بدم که  سریع بفرستین ،فردا مزایده
*چشم

وارد اتاق شدن
تهیونگ نفس عمیقی کشید و پوشه رو باز کرد کاغذ طراحی رو آورد بیرون
و وقتی به کاغذ نگاه کرد چشماش گرد شد

*اوه....ن...نه ... این غیر ممکنههههه چ...چطوررر

-بیروننن
*ق..قربان میخواین زنگ بزنم به توماس

تهیونگ اینبار داد بلند زد
-مگه نشنیدی گفتمم بیررررررررررون به بقیه هم بگو این طبقه رو خالی کنن میخوام تنها باشممممم

*چ..چش...چشم قربان
و سریع از اتاق خارج شد
با یونگی چندبار تماس گرفت ولی جواب نداد

The best mistakeWhere stories live. Discover now