عمارت پارک
(پاپا:امگا_دَد:آلفا_جیمین دوتا پدر داره)
+پاپا میشه موبایلت رو بردارم؟
_مگه خودت موبایل نداری بچه
+دارم ولی الان تو شارژه نمیخوام استفاده کنم
_باشه عزیزم بردار
+مرسی
موبایل رو از پاپا گرفت و به سمت اتاقش رفت .
وارد سایت دانشگاه و بخش کتاب خونه شد تا کتابی که میخواست رو پیدا کنه و فردا بره بگیره .همینجور داشت میگشت که پیامی به موبایل ارسال شد
فرستنده(خانم کیم)
(سلام آقای بیوم وقتی پیامم رو دیدین با من تماس بگیرید .)جیمین با تعجب به اسم فرستنده نگاه کرد
با خودش گفت یعنی این خانم کیم کیه ؟؟
×پسرم؟
جیمین سمت صدا برگشت و در انرژی گفت
+سلام دد
و با خوشحالی پرید بغلش+خسته نباشی .شیفت بودی حسابی خسته شدی
آلفا لبخند قشنگی زد و گفت
×ممنون جوجه قشنگمجیمین اخمی کرد و با لبای غنچه شده روش رو از آلفا برگردوند
از رفتار کیوت جیمین لبخندی زد رفت و از پشت بغلش کرد
×اممم میگم که غیر از جوجه چیز دیگه ای سراغ داری شما ؟؟
+ععع دد چرا اذیت میکنییی
آلفا خندید و دستاش رو به صورت تسلیم بالا برد و با لحن کیوتی گفت
×باشه عزیزم ببخشید ببخشید
جیمین برگشت و به کیوت بودن آلفای روبروش خندید
و دوباره بغلش کردآلفا سرش رو بوسید و گفت
×بیا بریم شام بخوریم تا پاپا بخاطر تأخیرمون بیرون نکرد مارودوتایی خندیدن و از اتاق خارج شدن .
جیمین به سمت پاپا رفت موبایل رو سمتش گرفت و گفت
+پاپا یکی به اسم خانم کیم بهت پیام داده و گفتش که پیام رو دیدی بهش زنگ بزن .
_اوه واقعا بده من تا زنگ بزنم .
موبایل رو گرفت و تماس رو برقرار کرد
جیمینم که فوضولیش گل کرده بود گوشش رو چسبوند به موبایل پاپا تا بفهمه چی میگن .
خانم کیم
سلام بیوم شی خوبینپاپا
سلام خوبم شما خوبینخانم کیم
بله ممنون
میخواستم از شما و خانوادتون آخر این هفته دعوت کنم برای شام. خودتون که درجریان هستین .
![](https://img.wattpad.com/cover/253173109-288-k228270.jpg)
YOU ARE READING
The best mistake
Randomبا استرس به دستِ پیرمرد خیره شده بودن. پیر مرد بعد از چندبار بررسی سنگ ها ،از بالای عینکش به زوجی که امیدوارانه بهش چشم دوخته بودن و منتظر نتیجه بودن نگاه کرد. چندبار با خودش مرور کرد که دقیقا چی باید بهشون بگه و کلمات رو تو ذهنش تکرار کرد. ایستاد...