دویید سمت در حیاط
و دید کلی دختر جمع شدن دور یونگی
بلند خندید و بزور کنارشون زد و خودش رو رسوند به یونگی و دستش رو گرفت
یونگی هم با حس دست کسی رو دستش برگشت سمتش و دید جیمینهلبخندی زد
جیمین دستش رو کشید و بزور از اون دخترا دورش کرد+اوفففففف لنتی دهنم سرویس شد مین یونگی
-مرسییییییییی....اخش راحت شدم ...حالا منو ببر پیش دوست پسرم که جیهوپ خونم اومده پایین
جیمین نخودی خندید و گفت
+باشه ...بریم
و یونگی دستش رو دور گردن جیمین حلقه کرد و رفتن سمت دفتر تهیونگ ،همه دخترا با عصبانیت به جیمین نگاه میکردن+خب هیونگ تو برو داخل تا من برم برات جیهوپ هیونگ رو بیارم که تو اتاق راحت تر باشین
-باشه بچهدر زد و وارد شد جیمین هم رفت دنبال جیهوپ
رفت داخل کلاس و خوشبختانه جیهوپ رو دید که جین اومده پیشش و باهم حرف میزدن
+سلامممم جین هیونگگگگگ
#سلاممممممم جوجه چطوری
+خوبم
#غذا خوردی دیگه
+اره
#خوبه من اینجا چهار تا بچه دارم بهشون رسیدگی نکنم
اونام حواسشون به خودشون نیست از استاد گرفته تا جوجه ترینمونجیهوپ و جیمین از غر غر کردن جین خندشون گرفت
+آها راستی جیهوپ هیونگ برو دفتر تهیونگ اونجا یونگی هیونگ منتظرته
_چ....چیییی واقعاااااااا
+اره
جیهوپ بدون هیچ حرف دیگه ایی دویید و رفت
جین با خنده گفت
#منتظر بودا+اره
جیمین گوشیش رو گرفت و به جانگکوک زنگ زد
*جانم
+مثل احمقا اونجا نباشین بیاییم بیرون لطفا
*چرااااا
+جانگکوک انقدر فوضولللللل نباش میخوان تنها باشن کیف کنن خب ،ازار داری ؟؟
جانگکوک خندیدو گفت
*باشه جوجم میایم+خوبه ،فعلا
جانگکوک به تهیونگم گفت و باهم از یونگی خداحافظی کردن و رفتن بیرون
یونگی هم نفس راحتی کشید
اگه جیمین نبود الان اون دوتا احمق از جاهاشون تکون نمیخوردندر زده شد
_بیا داخل+سلام
_سلام عزیزمممممم دلم برات تنگ شده بود
جیهوپ درو بست و کلید کرد که یهو کسی بی هوا وارد نشه
یونگی رفت سمتش و بغلش کرد
![](https://img.wattpad.com/cover/253173109-288-k228270.jpg)
YOU ARE READING
The best mistake
Randomبا استرس به دستِ پیرمرد خیره شده بودن. پیر مرد بعد از چندبار بررسی سنگ ها ،از بالای عینکش به زوجی که امیدوارانه بهش چشم دوخته بودن و منتظر نتیجه بودن نگاه کرد. چندبار با خودش مرور کرد که دقیقا چی باید بهشون بگه و کلمات رو تو ذهنش تکرار کرد. ایستاد...