Part 29

2.1K 277 26
                                    

دویید سمت در حیاط
و دید کلی دختر جمع شدن دور یونگی
بلند خندید و بزور کنارشون زد و خودش رو رسوند به یونگی و دستش رو گرفت
یونگی هم با حس دست کسی رو دستش برگشت سمتش و دید جیمینه

لبخندی زد
جیمین دستش رو کشید و بزور از اون دخترا دورش کرد

+اوفففففف لنتی دهنم سرویس شد مین یونگی

-مرسییییییییی....اخش راحت شدم ...حالا منو ببر پیش دوست پسرم که جیهوپ خونم اومده پایین

جیمین نخودی خندید و گفت
+باشه ...بریم
و یونگی دستش رو دور گردن جیمین حلقه کرد و رفتن سمت دفتر تهیونگ ،همه دخترا با عصبانیت به جیمین نگاه میکردن

+خب هیونگ تو برو داخل تا من برم برات جیهوپ هیونگ رو بیارم که تو اتاق راحت تر باشین
-باشه بچه

در زد و وارد شد جیمین هم رفت دنبال جیهوپ

رفت داخل کلاس و خوشبختانه جیهوپ رو دید که جین اومده پیشش و باهم حرف میزدن

+سلامممم جین هیونگگگگگ

#سلاممممممم جوجه چطوری

+خوبم

#غذا خوردی دیگه

+اره

#خوبه من اینجا چهار تا بچه دارم بهشون رسیدگی نکنم
اونام حواسشون به خودشون نیست از استاد گرفته تا جوجه ترینمون

جیهوپ و جیمین از غر غر کردن جین خندشون گرفت

+آها راستی جیهوپ هیونگ برو دفتر تهیونگ اونجا یونگی هیونگ منتظرته

_چ....چیییی واقعاااااااا

+اره

جیهوپ بدون هیچ حرف دیگه ایی دویید و رفت

جین با خنده گفت
#منتظر بودا

+اره

جیمین گوشیش رو  گرفت و به جانگکوک زنگ زد

*جانم

+مثل احمقا اونجا نباشین بیاییم بیرون لطفا

*چرااااا

+جانگکوک انقدر فوضولللللل نباش میخوان تنها باشن کیف کنن خب ،ازار داری ؟؟

جانگکوک خندیدو گفت
*باشه جوجم  میایم

+خوبه ،فعلا

جانگکوک به تهیونگم گفت و باهم از یونگی خداحافظی کردن و رفتن بیرون
یونگی هم نفس راحتی کشید
اگه جیمین نبود الان اون دوتا احمق از جاهاشون تکون نمیخوردن

در زده شد
_بیا داخل

+سلام

_سلام عزیزمممممم دلم برات تنگ شده بود

جیهوپ درو بست و کلید کرد که یهو کسی بی هوا وارد نشه

یونگی رفت سمتش و بغلش کرد

The best mistakeWhere stories live. Discover now