Part 38

2.1K 254 34
                                    

هشت ماه بعد
جین دستاشو به دستاش نامجون رسوند گرفتشون نامجون حس میکرد یواش یواش فشار دستاش زیاد شده سمت جین برگشت نگاهش کرد یه مقدار قرمز شده
-جین چیشده
/جون جونا
نامجون بغلش کرد
-بله
/درد درد دارم  جییییغغغغ
-چی وای خدا چیکار کنم
/ایییییییی ااااااااااا
-چیکار کنم جین زیبای من
یونگی گفت
+نامجون هیونگ با اینکه از من بزرگ تری میام میکشمتا به جای اینکه ارومش کنه باهاش گریه میکنه بغلش کن بریم بیمارستان

همه بدو سمت ماشیناشون رفتن نامجون پشت ماشین یونگی نشست جین تو بغلش نگه داشت
/اه جونا خیلی درد میکنه جییییییغغغغ
-جانم الا میرسیم اروم باش باشه
/ اییییییییییییییییی
-یونگی زود باشش لعنتی
نامجون هی جین بوس میداد سعی میکرد ارومش کنه
تا رسیدن به بیمارستان سریع جین برندن سمت اتاق عمل
دکتر گفت
جفتش کیه
-من
:چون زایمان طبیعیه میتونی بیای تو پیشش باشی اگر حس میکنی نمیتونی تحمل کنی نیا
-نه نه میام
نامجون همراه دکتر رفت داخل بقیه پشت در منتظر بودن جین وقتی نامجون دید دل گرم تر شد اون ترسیده بود وقتی ابزار دست اونا رو دید.
نامجون وقتی جین دید که فقط یه لباس بلند تنشه پاهاش بازه به یه چیزی که پاهاشو باز نگه داشته بسته شده عصبانی شد چون بجز اون هیچکس حق دیدن جین نداشت اما نمیتونست حرفی بزنه جین دستاشو دراز کرد نامجون دستشو گرفت کنارش ایستاد دکتر اومد شروع به کار کرد
:جین با تمام قدرت زور بزن
جین تلاششو میکرد جیغ میزد صداش بیرون میرفت همه ترسیده بودن مخصوصا جیمین ،  جیمین  تو بغل ته فرو رفته بود تکون نمیخورد
نامجون سر جین بغل کرد
/جیغغغغ ااااه اه ایییییییییییییییی
دکتر تیغ برداشت یه مقدار از مقعد جین باز کرد بچه با به دنیا اومد دکتر سریع بند ناف برید بچه رو بغل جین داد
:تبریک میگم اون پسره و الفاست
دکتر جینو بخیه زد به بخش برد بچه رو بردن تا بشورنش  و کارای اولیرو برسن
/جونا
-جانم
/خستم
-بخواب زیبای خفتم
/بچه ها کجان
-بیرونن تا تو استراحت کنی بهتر که شدی اونام میان داخل
نامجون لبای جین بوسید مک میزد چند دقیقه بعد ازش جدا شد
-استراحت کن
نامجون کارای جین بچرو رسید جیمین ته کوک رفته بودن تا جیمین معاینه بشه سنو گرافیو انجام بدن هوسوکم تو بغل یونگی خوابش برده بود
نامجون انقدر سرش شلوغ بود مشغله داشت که اصلا نتونست  جین رو بیاره سنو گرافی یا چکاب ببینه بچه چیه خوشحاله که بچه سالمه .
تخ تخ تخ
/بله
پرستار بچرو اورد تو
:سلام
/سلام
:ببینید شما الان باید به بچه شیر بدین بلدین یا کمکتون کنم
/نه ممنون فقط میشه به جفتم بگین بیاد
:باشه
:ببخشید جناب جفتتون گفتن برید داخل کارتون دارن
-اووو ممنون
نامجون رفت داخل جینو دید که صورتش بغ کردست
-چیشده زیبای خفته
/پرستاره گفت بهش شیر بده من بلد نیستم کمکم میکنی
نامجون لبخندی زد
-باشه
رفت سمت جین لباسشو از هم فاصله داد
جین بچرو رو دستش تنظیم کرد به سمت سینش برد بچه خودش سینه جین تو دهنش کشید شروع به مک زدن کرد
/جونا
-جانم جین میگم من بچه میخواستم ولی کسی که به مال من دست بزنه نخواستم
/جونا
-چیه خوب اینا مال منه
نامجون خودش و سمت جین کشید سینه سمت چپشو تو دهنش کشید مک میزد

The best mistakeWhere stories live. Discover now