Part32

2.1K 267 20
                                    

جیهوپ‌ بعد از دانشگاه به سمت شرکت یونگی رفت تا بهش سر برنه از دانشگاه تا شرکت 15مین راه بود
سوار اسانسور شد به سمت دفتر یونگی رفت که
منشی با اخم گفت
×ببخشید با هماهنگی قبلی اومدید
*نه
×پس نمی‌تونید برید داخل
جیهوپ بدون اهمیت دادن به منشی در اتاق یونگیو باز کردو داخل شد
_ااااااینننجااااااااا چخبرههههه مگه درِ......
و وقتی دید جیهوپه ساکت شد
_اوه هوپیا
×ب‌ ب بخشید من بهشون گفتم ولی گو
_اشکالی نداره میتونی بری و از این به بعد اقای جانگ هر موقع اومدن میتونن بیان داخل

منشی رفت بیرون
_ چطوری
*خوبم
_بامن کاری داشتی؟ تا حالا اینجا نیومدی آخه
*مگه قرار وقتی میام به دوست پسرم سر بزنم یعنی کار دارم
_اووو..نه!
جیهوپ به سمت یونگی رفت کنارش نشست تو چشماش نگاه میکرد
_چیزی شده
*ااااا یونگیاا امروز چرا انقدر سوال میکنی
فقط دارم تو چشمای یه خوناشام گربه ای نگاه میکنم که مال خودمه ....اشکالی داره مگههه
_نه نگاه کن
بعد هوسوک و رو پاهای خودش نشوند
_حالا خوب نگاه کن
سرشو نزدیک گوش جیهوپ کرد
_من کارامو انجام بدم دیگه اخراشه میشینی؟بعد بریم خونم تاحالا ندیدیش هوم
*باشه مشکلی ندارم
(یونگی خودش یه پنت‌هاوس داره بعضی وقتا پیش پدر مادرش میره)
یونگی رفت تا به کارش برسه تمام مدت هوسوک تو اتاق یونگی دور میزد وسایلشو با دقت نگاه میکرد
_خوب کارم تموم شد بریم
*چقدر زود
_زیاد نبود
یونگی کتشو پوشید باهم از در خارج شدن بعد از خداحافظی با منشی سوار اسانسور شدن دکمه هم کفو زد
*اوو منم ماشین اوردم
_اشکال نداره من به راننده میگم برات بیاره
*باشه
تو ماشین هیچ حرفی نزدن رسیدن خونه یونگی اخرین طبقه بود یونگی درو باز کرد
_بروتو
*اووووو...اینجارو ببین مین یونگی چه فضایی داره خیلی خفنه همه چیز زیر پاهاته که
_نظرت چیه ؟!
*عالیه
_خوب شام چی سفارش بدم
*اوم مرغ تند سوخاری
_عالی باشه دنبالم بیا تا بهت لباس راحتی بدم
دنبال یونگی به اتاق رفت با فضایی با رنگ های خاکستری نقره ای طوسی روبه رو شد براش جذاب بود باهم  وارد کلوزت شدن یونگی یه دست لباس به هوسوک داد
*من میرم بیرون میپوشم
_باشه
هوسوک بیرون رفت داشت لباس عوض میکرد یونگی زود تر پوشیده بود بیرون اومد که با صحنه دلفریبی روبه رو شد
رونای سفید ، یونگی دوباره برگشت تو کلوزت تا هوسوک خجالت نکشه
_بیام
*بیا
اومد بیرون باهم روبه روی تیوی نشستن
یونگی زنگ زد سفارش غذا داد پرسید
_چه فیلمی دوست داری
*نمیدونم من زیاد اهل فیلم نیستم
یونگی فیلمی گذاشت اما تمام مدت ذهنش سمت رونای هوسوک بود تا زنگ در به صدا دراومد درو باز کرد سفارشو اورد داخل روی میز گذاشت کلی ابجو از یخچال دراورد
*یونگی همرو میخوای بخوری
_اره بیا مست کنیم
*من نمیتونم ولی تو دوست داری اینکارو بکن
باهم‌ شام خوردن
کلی حرف زدن
*خوب من دیگه برم
_نه امشب پیش من باش خیلی وقت‌ همو ندیدیم
*اوم نگرانم میشن
_بهشون خبر بده
*باشه
هوسوک به مادرش خبر داد
_خوب تو برو ت  اتاق بخواب من یه مقدار بنوشم میام پیشت
هوسوک رفت که بخوابه
یونگی رفت رو تراس خونش رو صندلی نشست شروع کرد به خوردن دو تا بطری تموم کرد اما مست نشد
_اینجوری نمیشه
از جاش بلند شد سمت اتاق رفت یواش درو باز کرد وارد شد هوسوک به پشت خوابیده بود خزید زیر پتو از پشت بغلش کرد
_هوسوکم
*هوم
/میشه میشه تمام وجودت مال من بشه  من دیگه نمیتونم تحمل کنم هوم میشه
هوسوکو سمت خودش برگردوند تو چشماش نگاه کرد
*م..من...من..میترسم
_اینجا کنارتم از چیزی نترس
*باشه
یونگی لباشو به لبای هوسوک رسوند مثل تشنه های تازه به اب رسیده شروع کرد به خوردن لباش ، تو دهنش میکشید ،دستشو برد زیر لباس هوسوک رو شکمشو دست میکشید
یواش بلوزشو از تنش خارج کرد مال خودشم در اورد گردن هوسوک بوس میکرد مارک میزاشت پایین تر اومد یواش نیپلاشو تو دهنش کشید مک زد زبون زد
*اه اه هههه
یونگی شلوار و باکسر هوسوک در اورد که خجالت کشید صورت شو برگردوند با دستاش خودشو میپوشوند
یونگی صورتشو سمت خودش کرد دستاشو برداشت لباشو کوتاه بوسید
_خجالت نکش
بعد شلوار باکسر خودشو دراورد دوبارو شروع کرد با بوسیدن جیهوپ داخل روناشو میبوسید مک میزد
*اههههه
یونگی کشور کنار تختو باز کرد لبو برداشت دستاشو چرب کرد هوسوک با ترس به دستاش نگاه میکرد که سمت مقعدش میرفت
یونگی متوجه شد شروع به بوسیدنش کرد تا حواسش پرت بشه انگشتاشو حالت دایره وار حرکت میداد انگشت اولشو کامل وارد کرد هوسوک از درد جیغ کشید
_هییش اروم اروم
انگشت دومشو هم اضافه کرد یواش یواش حرکت میداد قیچی وار تکون میداد تا فضای بیشتری باز شه انقدر انگشتاشو توش تکون داد که
*اههههها یونگی خودتو میخوام
یونگی لبخندی زد خودشو چرب کرد کَلشو وارد کرد که هوسوک بلند نفس میکشید کُلش رو وارد کرد که هوسوک نفسشو نگه داشت روبه قرمزی رفت یونگی زیر گوشش
_هوسوک نفس بکش نفس بکش اروم فقط اروم باش من اینجام هیچ اتفاقی نمیوفته
هوسوک شروع کرد به نفس کشیدن یه مقدار صبر کرد تا هوسوک بهش عادت کنه شروع به حرکت کردی
*اهههعه
داخلش میکوبید از تنگی زیاد اه مردونه ای کشید
شروع کرد به محکم ضربه زدن که جیهوپ بلند تر اه کشید
*همون جا به...همونجا اهههها ضربه اههه بزن
یونگی محکم داخلش میکوبید تا بالاخره به کام رسید  همونطور که داخلش بود دیک جیهوپ و دستش گرفت انقدر پمپ کرد تا اونم به کام رسید کنارش دراز کشید بغلش کرد
_بخواب بتای من تو دیگه مال منی استراحت کن عزیزم
خیلی دوست دارم خیلی زیاد

The best mistakeOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz