Part28

2.2K 287 56
                                    

#جیهوپپپپپپ بستههههه بیا ،چیزی جا نذاشتیییییی
نزدیک چند باره داری چک میکنی

×خب یونگی باید مطمئن بشم

#عزیزم مطمئن شدی حالا بیا بریم

×باشه بریم

آخرین نگاهاشم توی اتاق و بعد خونه انداخت و با چمدونش اومد بیرون

نامجون روبه همه گفت
=خب دیگه عزیزای من خیلی بهم خوشگذشت امیدوارم که برای شمام همینطور باشه و ببخشید که زود تر چیزی که قرار بود به خاطر من قرارع برگردیم
و یه مورد دیگه که بخاطر برف نتونستیم بریم دور دور

جیمین با لبخند قشنگی که روی لبش بود به نامجون گفت
+این طور نیست هیونگ خیلی بهمون خوش گذشت
نگران نباش

و بقیه هم تایید کردن

=خب دیگه فکر نمیکنم وقت این رو داشته باشیم که سر راه که می‌خوایم جدا بشیم خداحافظی کنیم
پس خداحافظ مراقب خودتون باشید

تهیونگ گفت
_فعلا هیونگ ،توام  مراقب باش عجله نکن لطفا

=باشه

بعد از بغل کردن هم سوار ماشین شدم و به راه افتادن




جانگکوک چمدون رو داد به نگهبان و به جیمین نزدیک شد و بغلش کرد
*جوجه قشنگم خوب استراحت کن
و پیشونیش رو بوس کرد

+باشه
جانگکوک رو دید که سوار ماشین شد
بر گشت که بره صدای تهیونگ رو شنید

_وایستا جیمین

برگشت سمتش که ببینه چیکارش داره تو آغوشش فرو رفت

تهیونگ سرش رو به گوش جیمین نزدیک کردو گفت

_مراقب خودت باش ،دیگه بهت سفارش نکنم که جایی خواستی بری به یکی از ماها بگو که باهات بیایم خب

+باشه، حواسم هست تهیونگ

_خوبه ،دلم برات تنگ میشه

جیمین خنده ایی کرد و از آلفا فاصله گرفت
+هی  تو که قراره هر روز منو ببینی استاد کیم

_به عنوان استاد نه به عنوان دوست پسر

+ناراحت نباش ،حالا هم برو جانگکوکییی منتظره ،منم دلم براتون تنگ میشه

تهیونگ سرش رو برد توی گردن جیمین و بوش کرد

_من به این بو عادت کردم خب

جیمین چیزی نگفت و فقط خندید

اونم کار تهیونگ رو تقلید کرد گردنش رو بوسید و ازش جدا شد

+خوب استراحت کن استاد کیم

_باشه جیمینم فعلا
و رفت تا سوار بشه جیمین سریع به شیشه زد جانگکوک شیشه رو داد پایین

The best mistakeWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu