#جیهوپپپپپپ بستههههه بیا ،چیزی جا نذاشتیییییی
نزدیک چند باره داری چک میکنی×خب یونگی باید مطمئن بشم
#عزیزم مطمئن شدی حالا بیا بریم
×باشه بریم
آخرین نگاهاشم توی اتاق و بعد خونه انداخت و با چمدونش اومد بیرون
نامجون روبه همه گفت
=خب دیگه عزیزای من خیلی بهم خوشگذشت امیدوارم که برای شمام همینطور باشه و ببخشید که زود تر چیزی که قرار بود به خاطر من قرارع برگردیم
و یه مورد دیگه که بخاطر برف نتونستیم بریم دور دورجیمین با لبخند قشنگی که روی لبش بود به نامجون گفت
+این طور نیست هیونگ خیلی بهمون خوش گذشت
نگران نباشو بقیه هم تایید کردن
=خب دیگه فکر نمیکنم وقت این رو داشته باشیم که سر راه که میخوایم جدا بشیم خداحافظی کنیم
پس خداحافظ مراقب خودتون باشیدتهیونگ گفت
_فعلا هیونگ ،توام مراقب باش عجله نکن لطفا=باشه
بعد از بغل کردن هم سوار ماشین شدم و به راه افتادن
جانگکوک چمدون رو داد به نگهبان و به جیمین نزدیک شد و بغلش کرد
*جوجه قشنگم خوب استراحت کن
و پیشونیش رو بوس کرد+باشه
جانگکوک رو دید که سوار ماشین شد
بر گشت که بره صدای تهیونگ رو شنید_وایستا جیمین
برگشت سمتش که ببینه چیکارش داره تو آغوشش فرو رفت
تهیونگ سرش رو به گوش جیمین نزدیک کردو گفت
_مراقب خودت باش ،دیگه بهت سفارش نکنم که جایی خواستی بری به یکی از ماها بگو که باهات بیایم خب
+باشه، حواسم هست تهیونگ
_خوبه ،دلم برات تنگ میشه
جیمین خنده ایی کرد و از آلفا فاصله گرفت
+هی تو که قراره هر روز منو ببینی استاد کیم_به عنوان استاد نه به عنوان دوست پسر
+ناراحت نباش ،حالا هم برو جانگکوکییی منتظره ،منم دلم براتون تنگ میشه
تهیونگ سرش رو برد توی گردن جیمین و بوش کرد
_من به این بو عادت کردم خب
جیمین چیزی نگفت و فقط خندید
اونم کار تهیونگ رو تقلید کرد گردنش رو بوسید و ازش جدا شد
+خوب استراحت کن استاد کیم
_باشه جیمینم فعلا
و رفت تا سوار بشه جیمین سریع به شیشه زد جانگکوک شیشه رو داد پایین
![](https://img.wattpad.com/cover/253173109-288-k228270.jpg)
JE LEEST
The best mistake
Overigبا استرس به دستِ پیرمرد خیره شده بودن. پیر مرد بعد از چندبار بررسی سنگ ها ،از بالای عینکش به زوجی که امیدوارانه بهش چشم دوخته بودن و منتظر نتیجه بودن نگاه کرد. چندبار با خودش مرور کرد که دقیقا چی باید بهشون بگه و کلمات رو تو ذهنش تکرار کرد. ایستاد...