Part 26

2.3K 312 53
                                    

جین گفت
بیاین امادست غذا

جین با دهن باز به شیش پسری که به یه چشم بهم زدن ریختن روی میز نگاه میکرد ،یعنی انقدر گرسنه بودن که وحشی بازی در میارن ؟؟


بعد از خوردن ناهار  ظرفا  رو جمع کردن و خودشون شستن .

نزدیکای ساعت نه شب بود
یونگی پیشنهاد داد مشروب بخورن و مست کنن
جیمین که دوست نداشت نخورد و کاملا هوشیار بود ولی بقیه توی عالمای خودشون نبودن .

بلند گفت
+خب خوشبگذره من رفتم بخوابم
و رفت سمت اتاق خواب ،روی تخت دراز کشید و متوجه نشد کی خوابش برد .

با صدا های عجیبی از خواب بلند شد و با صحنه کیس فرانسوی هیونگاش و با بالا تنه برهنه شون مثل همیشه رو برو شد

سریع چشماش رو هم فشار داد و برگشت سمت مخالف .

بعد مدتی دید که صدا متوقف شده

-جیمین
چشماش رو باز کرد و تهیونگی رو دید که روش خیمه زده

+ه...هیو..نگ...ب...برو کناررر

به صورت جیمین نزدیک شدو گفت
-نمیخوام

جیمین کاملا بوی الکل رو حس میکرد و خیلی ترسیده بود ،میترسید اتفاقی بیوفته که نباید.

چشماش پر اشک شد

-اوه جیمینم نه..نه ...نترس...م..من کاریت ندارم

با صدای آرومی گفت
+لطفا از روم بلند شو

-دلم نمیخواد

سرش رو برد توی گردن جیمین و بو میکشید
-امگا....شیرین تر از تو ندیده بودم جیمینم
به آلفات خیلی آرامش میدی ،خیلی زیاد

بینی و لبش رو به جیمین میمالوند تا از این روش جیمنی رو آروم کنه

*جوجم نترس خب

-جیمین ما امگا داریم
+می..میدونم
-دوست داری بدونی کیه؟؟
+آ...آره
*تویی
جیمین با تعجب گفت
+چ......چییییی...حتما شوخیتون گرفته
دستش رو گذاشت روی سینه تهیونگ تا هلش بده
+بهتره بخوابیم ...دیر وقته

-جیمینم این تویی که بعد کوک تونسته همه دنیام بشه
بدون هیچ تلاشی،این تویی که کوک رو وادار میکنی برای امگاش هرکاری بکنه .

*این...این تویی که تونستی مارو عاشق خودت کنی

+ش...شم...شما ها الان مستین خب...

تهیونگ از روش بلند شد و کنارش دراز کشید
حالا نوبت جانگکوک بود که روش خیمه بزنه

*من دیگه نمیتونم تحمل کنم ،تو کنارمون باشی ولی برای ما دوتا نباشی ، بسته.

تا جیمین میخواست چیزی بگه تهیونگ گفت

-میدونم قبول کردنش سخته ولی بیا و به منو جانگکوک یه فرصت بده باشه

The best mistakeWhere stories live. Discover now