💌Part.02💌

287 55 2
                                    

"امشب باز هم اومدی...

و من کاملا محو تماشات بودم...

اما انگار تو بهم اهمیتی نمی دی...

و این واقعا برام ناراحت کننده ست...

تو مرکز توجه منی...

تنها کسی که توی طول روز بهش فکر می کنم...

و فکر نمی کنم تو حتی بخوای من رو به یاد بیاری...

ما دشمن هم حساب می شیم و فکر نمی کنم تو علاقه ای به فکر کردن راجع به پسر دشمنت داشته باشی...

اما...

پس چرا من نمی تونم بهت فکر نکنم؟

چرا نمی تونم ذهنمو ازت دور کنم؟

امیدوارم جواب سؤال هام توی دست های تو نباشه...

چون اگر این طور باشه هیچ وقت بهشون نمی رسم...

از جونگ کوک به وی"

💌💌💌💌💌

سلام سلام

یکم حالم گرفته بود و ناراحت بودم گفتم الان آپ کنم که اگه تا شب روزم بد بود یادم نره براتون پارت بذارم

(من وقتی روز بدی دارم میگیرم میخوابم و فردا صبحش بیدار میشم واسه همین میگم احتمالا یادم بره=/)

خلاصه که امیدوارم بوک رو دوست داشته باشید=)

بگم منتظر کامنتاتونم دروغ گفتم ولی لطفا کامنت بدین وقتی اومدم بخونمشون و خستگیم دربره (چقدرم که این پارتا طولانین من خسته میشم😂)

مرسی که میخونیدش💖

Love you all

ZJLOVELY💖

I LOVE V(VK)Where stories live. Discover now