تهیونگ با خواندن نامه ی شاهزاده تعجب کرد...
او هر بار جواب نامه ها رو نوشته و به طریقی به قصر شاهزاده فرستاده بود...
اما انگار نامه های او به دست شاهزاده جوان نمی رسید...
پس به دست چه کسی می رسید؟
چه کسی وسط این ماجرا بود؟
نامه هایش را آشکار می نوشت تا شاهزاده ی جوان متوجه منظورش شود...
عجیب بود که شاهزاده ی جوان را نمی شناخت...
او تمام افراد خانواده ی سلطنتی و وزیران را به خوبی می شناخت اما شاهزاده جونگ رو تا به آن شب ندیده بود...
تا آن شبی که از پشت پنجره ی اتاقش او را دیده بود...
آن چشم های درشت و شب رنگ شبیه هیچ چشم دیگری نبود...
دل آشوبه ای که به جان سارق جوان افتاده بود کاملا طبیعی بود...
کسی که نامه ها را می خواند می توانست خطرناک باشد...
طبق عادتش، به زندگی خودش اهمیتی نمی داد اما...
به نظرش آن شاهزاده برای به خطر افتادن جانش بیش از حد پاک و معصوم بود...
باید امشب به قصر می رفت؟
قطعا می رفت...
بعد از سرقت چند روز پیشش از قصر کسی توقع او را نخواهد داشت...
+شاهزاده... شاید بالاخره وقتش رسیده که با هم ملاقات کنیم...
💌💌💌💌💌
سلام سلام
ببخشید چند روزیه نت خیلی ضعیف و داغونه
اصلا نمی شد چیزی بذاری
منتظر کامنت و ووت هاتون هستم😍
به نظرتون دیدار تهیونگ و جونگ کوک چجوری میشه!؟
چه اتفاقی میوفته!؟
یه حدسی سخنی چیزی
Love you all
ZJLOVELY💖
ŞİMDİ OKUDUĞUN
I LOVE V(VK)
Hayran Kurgu_ندیمه،چه اتفاقی میفته اگه یه نفر عاشق یه دزد بشه؟ +سرورم عشق عشقه،دزد و شاهزاده نمی شناسه. _چی می شه اگه یه نفر عاشق وی بشه؟ +احتمالا ازش برای گیر انداختن وی استفاده کنن.و بعدم هر دوشون رو اعدام کنن. _چی می شه اگه اونی که عاشق شده من باشم؟ 💌💌💌💌...