"حدس بزن چه اتفاقی افتاده...
حتی نمی توانی تصور کنی چقدر شوکه شدم اما بیشتر از آن خوشحالم...
پدرم گفت امسال می توانم در مهمانی تولد برادرم شرکت کنم...
او ولیعهد است و من باید سوگند بخورم که به او وفادار بمانم...
اما من که نمی توانم سوگند بخورم...
همچنین من متعجب و ترسیده هستم...
من تا به حال تولدی نرفته ام...
نمی دانم باید چگونه رفتار کنم...
ای کاش می آمدی و به من یاد می دادی...
داشتن دوستی مثل تو خیلی خوب است...
می خواهم بیشتر بشناسمت...
بیشتر ببینمت...
بیشتر با تو حرف بزنم...
می خواهم تو را کنار خودم داشته باشم...
اما گویا خواسته ی زیادی ست...
تو نمی توانی به قصر بیایی و من نمی توانم از آن بیرون بروم...
جالب است...
انگار هر دو پرنده ای هستیم که در قفس هایی جدا زندانی شده ایم...
اما من به آن امیدم که روزی برسد که هرگز پرنده ای در قفس زندانی نباشد...
بیا آن روز توی بازار راه برویم...
با هم...
کنار هم...
از جونگ کوک به تهیونگ"
💌💌💌💌💌
سلام سلام
اینم پارت جدید=)
دوستش داشته باشید
Love you all
ZJLOVELY💖
![](https://img.wattpad.com/cover/268518986-288-k524752.jpg)
YOU ARE READING
I LOVE V(VK)
Fanfiction_ندیمه،چه اتفاقی میفته اگه یه نفر عاشق یه دزد بشه؟ +سرورم عشق عشقه،دزد و شاهزاده نمی شناسه. _چی می شه اگه یه نفر عاشق وی بشه؟ +احتمالا ازش برای گیر انداختن وی استفاده کنن.و بعدم هر دوشون رو اعدام کنن. _چی می شه اگه اونی که عاشق شده من باشم؟ 💌💌💌💌...