32

33 10 1
                                    

آرام از کلبه خارج شد و مسیری که یونگی بهش گفته بود را در پیش گرفت...

مسیر خاکی درست از وسط جنگل می گذشت و به دریاچه ی کوچک و زیبایی منتهی می‌شد...

جونگ‌کوک آرام روی یکی از سنگ‌های بزرگ کنار دریاچه نشست و به آب خیره شد...

دلش برای وزیرزاده تنگ شده بود اما به خوبی می‌دانست که هیچکدام حق دیدن یکدیگر را ندارند...

اصلا دلش نمی‌خواست بخاطر یک دلتنگی، جان پسر را به خطر بیندازد...

نفس عمیقی کشید و سعی کرد مثل تمام این مدت، روی بیان آواها تمرین کند...

هرچقدر بیشتر حرف می‌زد، صدایش بلندتر و واضح‌تر می‌شد و می‌توانست جملات طولانی‌تری را بدون اشتباه، بیان کند...

با شنیدن صدای پایی، فورا از روی سنگ بلند شد و به جاده‌ی خاکی خیره شد...

با دیدن نزدیک شدن فرمانده مین، کمی آرام‌تر شد...

فرمانده مین بعد از اینکه روبروی شاهزاده ایستاد، احترامی گذاشت و بعد، با لبخند به چشم‌های شاهزاده خیره شد...

-چرا خواستید... اینجا بیایم!؟

+سرورم... برای اینکه به قصر برگردین باید بتونید از خودتون مراقبت کنید...

جونگ‌کوک ابرویی بالا انداخت و لحظه‌ی بعد، سرش رو به تایید حرف پسر تکون داد...

-قراره چی یاد... بگیرم!؟

یونگی لبخند بزرگی زد و یکی از دست‌هاش رو سمت پسر آورد...

توی دستش چوب نسبتا بلندی بود و جونگ‌کوک با ابروهای بالا رفته و با تردید، چوب رو از دست فرمانده گرفت...

+شمشیرزنی...

جونگ‌کوک متعجب به پسر نگاه کرد...

همیشه از اینکه با بقیه درگیر بشه می‌ترسید...

اون همیشه ضعیف بود و تا می‌تونست سعی می‌کرد توی دید بقیه نباشه...

و حالا اون پسر قرار بود بهش مقابله با بقیه رو یاد بده!؟

-اگه... اگه نتونم چی!؟

یونگی لبخندی به شاهزاده زد...

مشخص بود که پسر جلوش، ترسیده و برای کاری که قراره انجام بده، تردید داره...

+شما نشون دادین برای یادگیری چقدر تلاش می‌کنید و واسه همین مطمئنم می‌تونید از پسش بربیاید...

جونگ‌کوک اما هنوز مردد بود...

به چوب توی دست‌هاش نگاه کرد و آب دهنش رو قورت داد...

اگه این تنها راه برگشتن به قصر و برگشتن کنار تهیونگ بود، امتحانش می‌کرد...

-باشه... بیاین امتحانش کنیم...

یونگی لبخند بزرگ و مطمئنی زد...

مسلما قرار نبود آسون باشه اما جونگ‌کوک هم قصد تسلیم شدن نداشت...

.....

سلام سلام

سال نو مبارک و امیدوارم حداقل امسال یه سال خوب پیش رومون باشه

پر از آزادی

پر از موفقیت

پر از لبخند

و پر از اتفاقات خوب

و اما عیدی من به شما=)

پارت بعد هم الان آپ میشه بپرین بخونینش=)

I LOVE V(VK)Where stories live. Discover now