داستان یه امگا که به خاطر اشتباه و اجبار خانواده ی آلفای مورد علاقش همه فکر می کنن که کشته شده!
امگا خودشو از خانوادش و آلفاش دور می کنه که بعد از چند سال برگرده و ازش انتقام بگیره...
چون آلفا بهش گفته بود من نمی تونم تو رو جفت خودم بدونم چون تو نمی...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
پدر جان روز بعد به خانه برگشت و مادر به خاطر بی ملاحظگی های شوهرش دعوای لفظی سختی با او داشت.
مرد خیلی کم به خودش جرات می داد که روی آن زن دست بلند کند و یا خشونت فیزیکی به خرج بدهد؛ گرچه بماند آن مرد کاملا فاقد هرگونه درک و منطق بود اما در برابر وقار و قاطعیت همسر امگایش, بیشتر اوقات مغلوب می شد.
بنابراین همیشه تا حدی که می توانست صدایش را بالا می برد, وسایل را می شکست و یا گاهی هم ناراحتی هایش را سر پسر بیچاره اش خالی می کرد.
اما باز هم مادرش جلوی مرد درمی آمد و باعث می شد خودش هم این وسط قربانی ضربه های وحشیانه ی آن مرد سنگ دل و لایعقل شود.
پدر, مدام پسرک بیچاره را سرزنش می کرد و او را با بقیه مقایسه می کرد. مدام به او سرکوفت می زد اما جان واقعا هیچ تقصیری نداشت.
این ها هیچ کدام به انتخاب خودش نبوده اند.
***
جان هفته ی افتضاحی را گذراند.
باز در همان لاک سرد و ساکتش فرو رفته بود و حتی با چن و چنگ هم صحبت نمی کرد؛ طوری که حتی یک جلسه به کلاس نرفت و بیماری را بهانه کرد چون دلش نمی خواست دوستانش مدام از او سوال بپرسند و او هم مجبور به پاسخ دادن باشد.
آن دو حتی برای دیدنش به خانه اش آمدند اما حال جان به حدی ویران بود که آن دو تقریبا باور کرده بودند که جان واقعا مریض است.
رفتار های مشکوک آقای شیائو مدام ادامه داشت و همسرش کاملا متوجه این مورد شده بود. کمتر مست می کرد, زیاد با گوشی اش صحبت می کرد و حتی تلفن های مشکوکی داشت.
خانم شیائو هم تا حد امکان سعی می کرد به کارهایش ادامه دهد تا فکرش کمتر مشغول کارهای ناراحت کننده و دل شکنِ همسرش شود.
چیزی را در چهره ی مادر نمی شد تشخیص داد. او این کار را می کرد تا جان به چیزی شک نکند و کمتر خودش را درگیر این موضوع کند.
پدر جان صاحب یکی از بزرگ ترین کارخانه ی پارچه بافی در شهر پکن بود که به نام خودش بود؛ هوک.
شغلش به گونه ای بود که با خریداران زیادی در ارتباط بود؛ از جمله خیاط هایی که برای شرکت های مختلفی کار می کردند و نیاز به پارچه هایی با الیاف کیفیت بالا داشتند.
