تغییرات

762 256 160
                                    

در خانه، پشت لپ تاپ در حال بررسی دوربین های مدرسه بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

در خانه، پشت لپ تاپ در حال بررسی دوربین های مدرسه بود.

دستش را زیر چانه اش گذاشته بود و با دقت به صحنه ها نگاه می کرد.

دقایق، همگی در حال پخش بودند.

پسری سریع وارد سرویس بهداشتی شد که چند ثانیه ی بعد، جان هم به دنبالش وارد آن جا شد اما مشخص بود که جان متوجه ورود آن پسر نشده است.

آن پسر، خود وانگ ییبو بود.

دقایق گذشت و جان با همان حال ویرانش از آن جا خارج شد و کمی بعد که جان از هوش رفت، چن خودش را به او رساند و جان را در هوا گرفت.

در همان حال توجه بقیه به سمت آنان جلب شد.

اما وانگ ییبو تا الان از سرویس بهداشتی خارج نشده بود.

مدیر خودش را رساند و بعد از جویا شدن از حال جان، به همراه دوستانش او را به کلینیک برد.

همین که مدیر از آن جا دور شد، ییبو سریع و پنهانی، بدون آن که کسی متوجهش شود از آن جا خارج شد.

دوربین های مدرسه تماما کیفیت عالی داشتند و حتی صدا را ضبط می کردند.

ووک با خودش زمزمه کرد: بزار ببینم دقیقا با کی طرفم!

روز بعد به مدرسه رفت و از بین پرونده های دانش آموزان، پرونده ی مورد نظرش را خارج کرد.

ووک: وانگ ییبو...هفده ساله....نمره هاشم خوب بوده...آخه واقعا چرا؟! یه پسر هفده ساله...فکر نمیکنم جان بخواد خصومتی با کسی داشته باشه...باورم نمیشه.

______

تعطیلاتش را با حالی افتضاح سپری کرد.

حرف های جان مدام در ذهنش پخش می شد؛ این که جان او را نمی بخشد و حتی او را تهدید کرده بود که اگر باز هم مزاحمتی ایجاد کند به مدیر اطلاع خواهد داد و مسلما این موضوع یک فاجعه خواهد بود.

همان طور که زیر ملافه خودش را مچاله کرده بود با خودش حرف می زد: لعنت بهت وانگ ییبو...حالا چیکار کنم؟؟...اون نمیخواد دیگه سمتش برم...الان من توی ذهنش چه هیولاییم...اون ازم میترسه...خیلی هم میترسه...آهییی نه خدایا!!!

در این دو روز تعطیلی‌ِ آخر هفته، به هیچ عنوان نتوانست روی درسش تمرکز کند.

مادرش اکثر اوقاتش را در شرکتش می گذراند، شب دیر وقت به خانه می آمد و اخبار و آمار ییبو را از خدمتکار خانه جویا می شد.

 OK (Completed)Where stories live. Discover now