ابدی باد، پیوند جدایی ناپذیر ما

1.6K 295 370
                                    

پایان فصل چهارم و قسمت آخر

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


پایان فصل چهارم و قسمت آخر

جان: ولم کنین...ییبو...ییبو...گم شید عوضی ها!!!

چنگ و چن به محض دیدن آن درگیری سریعا از جا برخاستند و جلو آمدند. در همین حین بر تعداد ماموران افزوده شد.

چنگ غرید: این جا چه خبره؟؟...بکشید کنار...جان!!!

چن که اوضاع را بسیار وخیم دید به خودش جنبید. یک عدد صندلی را از روی زمین بلند کرد و سمت سه مامور پرتاب کرد. با عکس العملی سریع، آن سه مامور را جا گذاشتند تا خودشان را به جان برسانند.

یئونگ و سانگ تا به خود جنبیدند که جلو بیایند یکی از آن ماموران گفت: پوکر به نفعته درگیر نشی!!!

یئونگ غرید: بکش کنار عوضی!!!

این را گفت و مشت محکمی را روانه ی صورت مامور کرد.

ییبو با نهایت خشم و مهارتش دست به کار شد تا از شر آن مردان مزاحمت و غول پیکر خلاص شود و به سراغ جان برود.

ییبو که به مرز جنون رسیده بود با قدرت تمام غرید: ولش کنین حروم زاده ها!!!..ولش کنین!!!

کازینو به حدی شلوغ و صدای موزیک آن قدر بالا بود که کسی به خوبی متوجه صدای آن ها نمی شد. اما باز هم دلیل نشد که عده ی زیادی توجهشان به سمت آن کنگ فو کاران و مبارزان جلب نشود!

جان قادر نبود بیشتر از آن مقاومت کند؛ چرا که ضرباتش قدرت کافی را نداشتند و به راحتی دفع می شدند و همین طور آن بدنْ درد کشنده که برایش تبدیل به کابوسی شده بود در حال فوران بود و جلوی حرکتش را می گرفت.

جان با تقلا می غرید: دارین منو کجا میبرین؟؟...ولم کنین...دستای کثیفتونو بکشید...آخخخخ!!!

درد بدنش هر ثانیه او را از پا در می آورد.

ویلیام در عرض کمتر از یک دقیقه توانست جان را با چهار مامور به قسمت وی آی پی کازینو ببرد.

مچ دست جان را محکم چسبید، او را با خشونت به داخل یک اتاق هل داد.

بعد از آن که درب را قفل کرد با نگاه پر هوس و مملو از شهوتش که به رنگ قرمز در آمده بود به جانی که هنوز روی زمین افتاده بود و از درد بدن به خودش می پیچید، نگاه کرد.

 OK (Completed)Where stories live. Discover now