هیت دردناک

868 225 283
                                    

فصل چهارم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


فصل چهارم

چهار سال بعد...

چهار سالگرد تولد برای جان با سرعت برق و باد گذشت. جانِ بیست ساله زمین تا آسمان با جان چهار سال پیش تفاوت داشت.

به راستی که اگر کسی او را می دید باورش نمی شد این همان پسر بچه ی ساکت، گوشه گیر و خجالتی چهار سال پیش است.

زندگی مانند یک معلم او را به طور کل، دگرگون کرده بود.

جان در این چهار سال توانسته بود با پشتکار و نبوغش بازی پوکر را به مدت یک سال، به طور کامل فرا گیرد و‌ در بعضی سایت های معروف جهان، با نام سین یائو ثبت نام کند و با هزاران دلار شرط بندی کند.

تقریبا به مدت یک سال این قضیه را از یئونگ پنهان کرده بود اما یک شب که برای یک بازی حضوری به یکی از بار ها رفته بود گرفتار چندین بازیکن دیوانه شد و تا حد مرگ کتک خورد.

حتی مهارت های رزمی هم جواب گوی آن شرایط و آن تعداد افراد نبود.

با سختی فراوان توانسته بود با پای پیاده و زخمی خودش را به خانه برساند.

آن شب، بی سر و صدا از خانه خارج شده بود.

به همین دلیل آن سر و وضع درب و داغان یئونگ را تا حد مرگ شوکه کرده بود؛ طوری که یئونگ دوباره تا چندین روز گرفتار سردرد خوفناکش شد و سانگ تا مدتی اجازه ی خروج از خانه را به جان نمی داد.

اما جان هنوز هم دست بردار نبود و قصد نداشت تمام زحماتش را به باد بدهد. بار ها با یئونگ و سانگ در مورد این کار جر و بحث کرد که نتیجه ای جز مغلوب کردن آن ها و نشاندن حرف خودش به کرسی نداشت!

هدف جان، تبدیل به بخشی از وجودش شده بود و این قدرت را به او داده بود تا هر مانعی را که سر راهش قرار دارد، دور بزند؛ حتی اگر آن مانع دوستانش باشد.

به حدی در تصمیمش جدی بود که برای جلوگیری از محدود شدن و رهایی از نصیحت ها و جر و بحث های همیشگی، بی خبر خانه را ترک کرد.

آن مدت را به اصرار کتابدار، در کتابخانه ماند و از او خواسته بود که اگر کسی سراغش را گرفت وانمود کند که چیزی نمی داند.

 OK (Completed)Where stories live. Discover now