Part37

442 64 21
                                    

دستش رو بین تار های ابریشمی پسر کوچولوش برد و باد سشوار رو به سمتشون گرفت. جونگکوک خسته تر از اون بود که بتونه موهاش رو خشک کنه و قصد داشت با مو های خیس بخوابه اما هوسوک بهش اطمینان داد که اون این کار رو براش سریع انجام میده و اون هم میتونه تا چند دقیقه ی دیگه بخوابه. بعد از خاموش کردن سشوار، برس رو به آرومی بین موهاش کشید.
هنوز هم صدای هق هق های معصومانه ی پسرخاله ی عزیزش، تو گوشش بود. پسر خیلی سعی کرده بود آروم و بی صدا گریه کنه و البته که صدای شرشر دوش هم خیلی کمکش کرده بود. اما بعضی اوقات، کنترل صداش از دستش در رفته بود و صداش بلند تر به گوش رسیده بود و همین، اون رو لو داده بود.
با نگاهی به زخم گردن جونگکوک، سرش رو پایین برد و کنار گوشش پرسید:

- درد میکنه درسته؟

جونگکوک همونطور که بین پاهای هوسوک روی زمین نشسته بود، صادقانه سر تکون داد و تایید کرد. سرش رو به یکی از پاهای هوسوک تکیه داد و لب هاش رو از هم فاصله داد:

- اما نه به اندازه ی قلبم...

بوسیده شدن شقیقه‌ش رو احساس کرد و لحظه ای بعد هوسوک‌ از جاش بلند شد.

-باید ضدعفونیش کنم. چند لحظه صبر کن.

از اینکه هوسوک هیونگش مثل همه اهل بلافاصله نصیحت کردن یا الکی همدردی کردن نبود، ممنون بود. اون فهمیده تر از این حرفا بود.

هوسوک پیشش برگشت و مشغول ضدعفونی کردن گردن جونگکوک شد. بعد از تموم شدن کارش، گاز استریل رو روی زخمش قرار داد و با چند چسب، چسبوند. احساس میکرد شاید بانداژ، پسر رو اذیت کنه.

هردو از جا بلند شدن و به سمت اتاق رفتن. جونگکوک روی تختش جا گرفت و پتو رو تا زیر چونه‌ش بالا کشید.
لحظه ای نگذشته بود که صدای کشیده شدن چیزی روی زمین توجهش رو جلب کرد ولی سرش رو نچرخوند تا بفهمه چه چیزیه. اما ضربه ی کوچیکی که به تختش خورد، متوجهش کرد که حالا تخت هوسوک جفت تخت خودشه. حلقه شدن دستی به دور بدنش، لبخند بی جونی رو روی لب هاش نقاشی کرد.

اون چطور همیشه می‌فهمید که پسر به چه چیزی نیاز داره؟ و چطور انقدر راحت، راه خوب کردن حالش رو بلد بود؟ خودش رو به مرد نزدیک تر کرد و عطر کسی که گاهی براش پدر بود رو به ریه کشید.

تازه چشم هاش گرم شده بود که صدای زنگ خوردن گوشیش بلند شد. با دیدن اسم (استاد دوست داشتنیم) آه از نهادش بلند شد.

- نمیخوای جواب بدی؟

گوشی رو به سمت هوسوک گرفت و با صدای ضعیفی درخواست کرد:

- لطفا جواب بده بگو خوابه. اما بذار رو اسپیکر... دلم برای صداش تنگ شده.

هوسوک بی هیچ حرفی تماس رو وصل کرد و روی اسپیکر گذاشت.

- مرد جوان و زیبا روی من چطوره؟

هوسوک خندید که تهیونگ متوجه تلخیش نشد. با صدای آرومی که سعی داشت نشون بده واقعا جونگکوک خوابه گفت:

𝐒𝐖𝐀𝐍 𝐋𝐀𝐊𝐄Where stories live. Discover now