I have to be strong

348 51 34
                                    

🥀✍پارت بیست و دوم✍🥀
✖باید قوی باشم✖

*فلش بک*

 
صدای بلند سیلی دوباره توی خونه پیچید و تهیونگ تونست بین زنگ زدن رو اعصاب گوشش و دادهای پدرش صدای گریه‌ی آروم جیهون رو هم تشخیص بده

بین دوراهی احساسی بدی گیر کرده بود...مادرش که گریه میکرد، پدر عصبانیش -که حتی بعد از زدنش هم آروم نگرفته بود- برادر نگران و ساکتش که به زور از پشت پدرشون رو نگه داشته بود تا از تهیونگ دورش کنه، رو به روی چشماش بودن

ولی نمیتونست هیچکدوم رو دلداری بده وقتی که پسر بی پناهی از پشت به لباسش چنگ زده و تمام افکارش نگران بود که مبادا دوباره حالش بد بشه

جیهون بعد از مرگ خانواده اش وقتی که تنش و استرس زیادی احساس میکرد حالش بد میشد و از هوش میرفت و دکترش خیلی تأکید کرده بود که این بی هوشی ها خیلی براش خطرناکن

حالا که خودش اون رو توی یکی از بدترین موقعیت ها قرار داده بود تمام تمرکزش روی این بود که جیهون رو از اون خونه و از اون شهر دور کنه.

شاید بعدأ میتونست به آروم کردن خانواده اش هم فکر کنه...البته اگه پدرش دست از داد زدن برمیداشت شاید خیلی راحتتر میتونست هر دو طرف رو مدیریت کنه

- بخاطر همین میخواستی که از پیشمون بری؟ تا بتونی راحتتر به کثافت کاریات برسی؟ از کی تا حالا پسر من همچین لجنی شده ها؟ از کی بخاطر یه حروم زاده به خانواده ات پشت میکنی؟

تموم لحظاتی که پدرش داشت بهش توهین میکرد -و حتی زدتتش- ساکت ایستاده بود ولی نتونست وقتی میخواست جیهون رو بزنه تحمل کنه

الان هم نمیتونست بذاره چنین حرفهایی راجبش زده بشه

اگه کسی قراره مقصر شناخته بشه اون خودشه نه بی گناه ترین آدمی که میشناخت

+ بس کنین پدر، این من بودم که از جیهون خواستم...

دوباره هدف سیلی بعدی پدرش خودش بود.

میتونست گرمی خونی که از گوشه ی لبش پایین میاد رو احساس کنه اما برای پاک کردنش هیچ حرکتی نکرد

- چطور میتونی...تو روی من داری...

تعصب بیش از حد پدرش رو درک میکرد ولی آرزو میکرد هیچوقت چنین عکس العملی رو نبینه...

ته دلش دوست داشت خانواده اش بابت گرایشی که هیچوقت دست خودش نبود حمایتش کنن.

یک خواسته ی محال

با ضربه ای که روی سینش خورد یک قدم عقب تر رفت و جیهون رو هم با خودش هول داد ولی جرأت نکرد سرش رو بلند کنه و اون تنفر عمیق رو تو چشمای پدرش ببینه

- گمشو بیرون...از خونه من برو بیرون، من دیگه پسری به اسم تهیونگ ندارم...گورت رو از اینجا گم کن

✖ Rogue Silence ✖Where stories live. Discover now